شاید شما هم سریال جنایی «لیست سیاه» را دیده باشید. در این سریال، «ریموند ردینگتون» افسر سابق نیروی دریایی ایالات متحده که به یک جنایتکار برجسته تبدیل شده است، فهرستی از خطرناکترین جنایتکاران دنیا را به «افبیآی» میدهد. یکی از آن پروندههایی که ریموند به گروه ویژه ارائه میدهد، ماجرای یک خلافکار روس است که در شکم زنان باردار، مواد مخدر جاسازی میکرده است و خب میدانیم به این دلیل که همه جای دنیا بیشتر از دیگران، مراعات حال خانمهای باردار را میکنند.
مهمترین نکتهاش هم این است که آنها از اشعه ایکس ری عبور داده نمی شوند و در نهایت، لو نمیروند و قاچاقچیان میتوانند شانس بیاورند و به این وسیله مواد مخدر را به محل هدف برسانند. با این مقدمه قرار است به این واقعیت تلخ بپردازیم که این ماجرا نه فقط اپیزودی از یک سریال که در واقعیت هم اتفاق افتاده است و چه بسا به روشهای عجیبتر. تا جایی که خیلی ها معتقدند اگر خلاقیتهایی که برای جاسازی مواد مخدر به کار میرود، در راه درست و مفید استفاده میشد، این افراد میتوانستند فرد موفق و مفیدی برای خود و جامعهشان باشند. از نگاه قاچاقچیان، هر چیزی در مرحله اول ابزار بالقوه قاچاق است؛ از در و دیوار و لاستیک ماشین گرفته تا ابعاد بالاتر و گستردهتر مانند هواپیما، زیردریایی و شکم نهنگ و کوسه! دیروز هم خبری منتشر شد که ۹ ایرانی سعی داشتند در معده خود ۵ کیلوگرم موادمخدر به ترکیه قاچاق کنند اما از طرف پلیس مبارزه با مواد مخدر استانبول در فرودگاه دستگیر شدند. در پرونده امروز میخواهیم مروری داشته باشیم بر عجیبترین و خلاقانهترینِ این روشها که هرچند جنبه منفی دارند اما بد نیست دربارهشان بدانیم.
در ادامه این موارد را در چند نمونه بررسی میکنیم تا ببینیم چه ابتکاراتی ماموران پلیس را حیرت زده میکند.
ال چاپو: خواکین گوزمن لوئرا ملقب به «اِل چاپو»، قاچاقچی بزرگ موادمخدر بود که در سال ۲۰۰۳ به بزرگ ترین تاجر موادمخدر مکزیک تبدیل شد و معروفیت اش
را مدیون خلاقیتهای عجیب و غریبش در شیوه قاچاق بود.
قاچاق به کمک بادی پَکِرها!
رتبه عجیبترین جاسازهای مواد مخدر تعلق میگیرد به اعضای بدن انسان! جالب است بدانید از زمانی که قاچاق موادمخدر وجود داشته، انسان همیشه از بدن خود به عنوان حملکننده استفاده کرده است. بادی پَکرها (body packer) یا همان قاچاقچیانی که به شیوه بلع، مواد مخدر را جابهجا میکنند، در همه جای دنیا وجود دارند. آنها بسته های کوچک مواد را که معمولا در پلاستیکهایی پیچیده شدهاند، می بلعند و این بستهها را از مرزها عبور میدهند. بادی پکرها ویژگی خاصی ندارند جز اینکه فقط باید اشتهای خوردن داشته باشند تا تعداد زیادی بسته مخدر را در معدهشان جای بدهند!
البته مهمتر اینکه تاوان کارشان را بپذیرند و بتوانند ریسک کنند چون بسیار خطرناک است و اگر لایه پلاستیکی مواد باز شود، فرایند مرگ آغاز میشود؛ مردمک چشم گشاد می شود، تنفس کُند، گاهی مسمومیت و گاهی انسداد روده و در نهایت ایست قلبی اتفاق می افتد. جالب است بدانید قاچاقچیان در این مسیر بیشتر از زنان و کودکان استفاده کرده اند که نه معتاد هستند و نه سابقهدار. فقط افرادی هستند که کمترین توجه را به خود جلب میکنند و در ایستهای بازرسی کمتر لو میروند.
فرشهایی گرانتر از ابریشم!
در یکی از روشهای کشف شده که به روش «فرشهای هروئینی» معروف شده است، قاچاقچیان ،هروئین را درون نی نوشیدنی می ریختند، دو طرف آن را مسدود سپس نیها را در لابهلای تاروپود فرشهای ابریشمی جاسازی میکردند. فرشها نیز به عنوان محمولههای صادراتی یا محمولههای فروختهشده به خارج از کشور یا شهرهای بزرگ ترانزیت میشده است. ظاهرا این شیوه خیلی زمانبَر است چرا که تار و پود فرشها باید به این شکل بافته شود. پس از رسیدن به مقصد، نِیها از تار و پود فرش جداسازی و پس از آن عملیات بستهبندی و فروش انجام شود.
به طور مثال و در سال ۲۰۱۴ یکی از کمسابقهترین کشفهای مواد مخدر در آلمان اتفاق افتاد که کشف آن تا مدتها سوژه رسانههای آلمانی بود؛ ۹ قالیچه ایرانی در قسمت بار فرودگاه لایپزیگ-هاله کشف شدند که ۴۵ کیلوگرم هروئین به طرزی ماهرانه در آنها جاسازی شده بود. ترفندهای پنهانسازی هم به شکلی بوده که به هیچ وجه شک پلیس را برنمیانگیخته است. تنها حساسیت ماموران فرودگاه در کنترل دوباره این محموله، به دلیل سنگینی غیرعادی قالیچهها بوده است که بعد از آن متوجه شدهاند در هر قالیچه ۵ کیلو پودر هروئین جاسازی شده بود و مواد مخدر در ریسمانهای نازکی قرار داشتند که در تار و پود کناره فرشها تنیده شده بودند.
خواباندن لباس در مخدرها!
شاید تصور کنید اینکه در جیبها یا درزهای لباسها مواد مخدر جاسازی شده باشد که چیز عجیبی نیست اما وقتی درست خود پارچههای لباسها آغشته به مواد مخدر شده باشند چطور؟ این یکی از روشهای قدیمی است که در آن پوشاک را در مایعی که آغشته به مواد (هروئین یا تریاک) باشند، میانداختند و با یک برند خاص بستهبندی می کردند و به نقاط مختلف میفرستادند. دریافتکنندگان نیز در محل، این لباسها را دوباره می جوشانده و مواد را از آنها جداسازی میکردهاند.
مخدرهای مایع شده پس از انجام فرایندی، دوباره جامد و قابل مصرف میشدند. با این شیوه قاچاقچیان چندین بار از دست ماموران پلیس قسر در رفتهاند اما در نمونههای کشف شده، ماموران با چند کامیون پر از جعبههای پیراهن آغشته به تریاک روبهرو شده بودند.
انتقال مواد با نوشتن!
ظاهرا بعضی از روشهای جاسازی مواد مخدر، به فرهنگ هم صدمه میزند و پلیس را مجبور میکند تا به کتاب هم اعتماد نکند! روشهایی که ظاهرا کاربردیاند و جواب کار قاچاقچیان را میدهند! جاسازی مواد، لای صفحات کتابها، فضای میان جلدشان و ... محل خوبی برای قاچاقچیان است.
به خصوص کتابهای معروف که کمتر شک برانگیز است. حتی عجیبتر آنکه در یک مورد تریاک را مایع کرده بودند و نوشتهها را با جوهری آغشته به مایع تریاک نوشته بودند تا پس از رسیدن به مقصد جداسازی شود. جالب است با این روش محمولهای به وزن ۵ کیلو جابهجا شده است.
خودرو هم خوراک قاچاقچیهاست!
اینکه موادمخدر توسط خودروها جابهجا شود، خیلی بدیهی به نظر میرسد اما وقتی قرار باشد از هرکجای اجزای آن به این هدف استفاده کرد، کار عجیبی است. خودروها جاهای زیادی برای مخفی کردن مواد دارند. مثلا قاچاقچیان، مواد مخدر را طوری در درون باک خودرو جاسازی میکنند که ماموران برای کشف و درآوردن آنها باید از وسایل و ابزار برش و جوشکاری استفاده کنند. بر اساس گزارشهای بسیار، مواد مخدر در درون لاستیکها و باک سوخت یا حتی موتور خودروها به طرز ماهرانهای جاسازی میشود. البته این همه ماجرا نیست.
در جایی دیگر گفته شده است؛ ماموران مکزیکی در شهر بندری پروگرِسو، مقدار زیادی کوکائین رقیق شده را که در روغن عایق موجود در ترنسفورمرهای برق قرار داشت و از کشور آرژانتین بارگیری شده بود کشف کردند! جاسازی که واقعا باید به پلیسی که آن را کشف کرده است تا سالها، پاداش داد!
شیشه در مبل و کفش!
یکی از موارد خلاقانه جابهجایی مواد مخدر، خریداری مبلهای دست دوم است که در آن، عوامل دستاندرکار روکش مبلها را عوض و در آنها شیشه جاسازی میکنند.
به عنوان مثال در آبان ۹۶ و در ایران، محموله قاچاق مواد مخدر در داخل مبلمان منزل به صورت شیره تریاک و تریاک سوخته جاسازی شده بود که توسط ماموران گمرک کشف و ضبط شد. جالب است بدانید ماموران خیلی وقتها برای ردیابی این محمولهها از تیم سگهای موادیاب استفاده میکنند تا بازرسی را شروع کنند. به عنوان مثالی دیگر، وقتی قرار باشد هرچیزی را به چشم جاساز نگاه کنند حتی کفی کفش هم به کارشان میآید. در شهر اِل پاسو در تگزاس ماموارن متوجه یک زن مکزیکی شدند که کفش ورزشی سنگینی داشت. ماموران مرزی متوجه شدند کفههای داخل آن نیز حجیم و سنگین هستند. بعد از قرار دادن آنها در دستگاه اشعه ایکس مقدار ۷۵۰ گرم پودر سفید (کوکائین) کشف شد.
بستههای مواد در خوراکیها!
وقتی قاچاقچی باشید، میدانید که صیفیجات مانند گوجه، خیار، هویج و... چه ویژگیهایی که ندارند و چه کارها که نمیشود با آنها انجام داد! در حدود پنج سال پیش، ماموران مبارزه با قاچاق مواد مخدر در شهر کولیاکان (Culiacan)، پایتخت ایالت سینالوا (Sinaloa) در مکزیک گزارش دادند که محمولهای شامل چهار هزار خیار و موز سبز پر از کوکائین را کشف کردهاند. در موردی دیگر، در یک ایستگاه بازرسی در آریزونا یک محموله ماری جوآنا کشف شد که به صورت ماهرانهای در پلاستیکهای سبزرنگ با خطوط زرد بستهبندی شده بود تا شبیه هندوانه به نظر برسد.
همچنین ماموران مرزی دو کشور مکزیک و آمریکا در بین دو کشور یک محموله متامفتامین را که درون مقداری آناناس جاسازی شده بود، کشف و ضبط کردند. در دسامبر سال ۲۰۱۶، پلیس شهر شیکاگو از ورود یک محموله گوجه فرنگی حاوی ۵۴ کیلوگرم کوکائین به این شهر خبر داد که ارزشی حدود هفت میلیون دلار داشت. مشابه چنین گزارشهایی در فضای نت و خبرگزاریها زیاد به چشم میخورد که خیلی تعجب برانگیز است. به جز این یکی دیگر از روشهای پرزحمت دیگر، جاسازی در خشکبار است. از این روش برای جابهجایی محمولههایی در ابعاد چند ده کیلو استفاده میشود که طی آن، مغز گردو، فندق، پسته و... خالی میشود و به جای آنها انواع مواد به خصوص تریاک گذاشته و در بستهبندیهای صادراتی به کشورها منتقل میشود.
جاسازی به وسعت تونل زمینی!
روزنامهنگاری به نام «یوان گریلو» میگوید: «مرزها از نگاه قاچاقچیان، شبیه به یک قطعه پنیر است با سوراخ های زیاد». یکی از خلاقیتهای قاچاقچیان برای جابهجایی مواد و حتی فرارشان همین تونلهای زمینی است. شبکهای از تونلها مجهز به لامپهای الکتریکی، ارابههای مکانیکی و سیستم تهویه که مانند رگهای خونی به خاک کشورهای دیگر وصل میشوند.
«گریلو» در این باره چنین میگوید: «به طور مثال در مرزهای مکزیک، آنها مهندسان ماهری داشتند که این تونلها را طراحی کرده و ساخته بودند، افرادی که مهندسان کارکشتهای بودند و در توسعه و مجهز کردن آنها به سیستم ریلی، لامپهای الکتریکی و ... مهارت داشتند.» تا به حال، چندین و چند مورد از این نوع تونلها کشف شده است ولی هیچ فردی نمیداند که هنوز چند تونل زیر زمینی با این نوع کارکرد، مشغول به خدمات دهی به قاچاقچیان است!
و روشهای خلاقانه دیگر!
برشمردن ابتکارهای مرتبط با این پرونده به قدری است که نمیشود به همهشان اشاره کرد. مثلابعضی قاچاقچیان مواد مخدر از منجنیقهای بزرگ برای پرتاب کردن مواد مخدر از روی مرز استفاده میکردند. به این صورت که مواد را داخل محفظه مد نظر منجنیق می گذاشتند و آن را به طرف دیگر مرز میانداختند.
جایی دیگر میخوانیم در سال ۲۰۰۹، نیروهای گشت دریایی مکزیک محمولهای از کوسه های یخزده را در شهر پروگرِسو در آمریکا متوقف کردند و متوجه شدند که کوکائین درون شکم این حیوانات دریایی جاسازی شده است اما در مواردی دیگر میبینیم سادهترین اشیاء ممکن هم خیلی وقتها طعمه قاچاقچیان بودهاند مثل پاکت نامه، توپ فوتبال، کاغذهای اسکناس، کوکائین جاسازی شده در پیچ، هروئین در باتری های قلمی، وسط بیسکویت و نمونههای بیشمار دیگر ... . به تازگی هم ویدئویی در شبکههای اجتماعی منتشر شد که در آن نشان میدهد هروئین، کریستال، شیشه و موارد دیگر، چگونه و با چه ظرافت و دقتی درون بطریهای نوشابه یا قوطیهای چیپس و ... جاسازی شدهاند.
روزنامه خراسان
یک نوجوان آمریکایی با پشتکار و انگیزه با پیاده روی از خانه تا مدرسه و از مدرسه تا خانه بیش از46 کیلوگرم وزن خود را کم کرد.به گزارش سی ان ان دوسال پیش «مایکل واتسون» بسیارچاق بود. پسری نوجوان با قد یک مترو 93 سانتی متر و 152 کیلوگرم وزن که به طرز وحشتناکی وزن او بالا می رفت.واتسون که این روزها 18 ساله است می گوید: « اعتماد به نفسم در آن زمان صفر بود» اما تصمیم می گیرد که وزنش را کاهش دهد و طعنه و سرزنش دوستان نه تنها بی انگیزه اش نمی کند بلکه حالا او به عنوان نمونه موفق زبانزد همکلاسی ها و معلمانش شده است . او خودش را ملزم به یک پیاده روی روزانه کرد.
داستان به قرار زیر است:
او که هر روز مسیر خانه تا مدرسه و مدرسه به خانه را پیاده روی می کند. این کار حدود 20 دقیقه طول می کشید و جدا از این تعهد نیز تصمیم گرفت تغییراتی در رژیم غذایی خود به وجود آورد.
در باران و برف هم او به پیاده روی اش ادامه می داد.
گاهی در مدرسه همکلاسی هایش او را مسخره می کردند و از او می پرسیدند: «چانه ات چرا این شکلی شده است؟»
واتسون می گوید:« آن لحظه ها واقعا برایم درد آور بود و همین لحظه های درد آور باعث می شد که به پیاده روی ام ادامه دهم.»
حتی طوری شده بود که اگرمی خواست یک روز را به خودش مرخصی بدهد و با اتوبوس رفت و آمد کند، نمی توانست چون نمی دانست که اتوبوس چه ساعت هایی می آید.
دست رد به کمک غیرکارشناسی !
در روزهای بارانی مردم با خودروی خود کنار او توقف می کردند و می خواستند او را تا یک مسیری برسانند اما او موافقت نمی کرد.
شاگرد فست فودی با اراده!
جدا از برنامه پیاده روی، واتسون تصمیم گرفت دررژیم غذایی خود نیز تغییراتی را ایجاد کند. اودلیل رژیم بد غذایی خود را داشتن شغل پاره وقت بعد از مدرسه در یک فست فود می دانست.
پسری که در آن زمان اعتماد به نفس کافی نداشت حالا با کاهش وزن خیلی راحت هرکسی را بخواهد بیرون دعوت می کند و اعتماد به نفس کافی دارد.
مدرسه از این داستان استفاده کرد
«ترنس جونز» که به عنوان کارشناس و مشاور در مدرسه فعالیت می کند به سی ان ان گفت داستان واتسون برای او جذاب بود. او گفت داستان واتسون درباره تغییرات شجاعانه یک انسان است که به نظر ما برای نوجوانان و جوانان دبیرستانی خیلی کمیاب است. تصمیم واتسون رسیدن به یک سبک زندگی سالم و ادامه این راه است.هم اینک واتسون تصمیم دارد به آرزوی دیرینه اش که بازیگری است دست یابد.واتسون می گوید در دو سال گذشته یک روزهایی اصلا کامل نبوده ام هر روز با خودم تکرار می کردم که امروز یک روز جدید است و در طول زمان نتیجه این شعار را در زندگی خودم دیدم .او عقیده دارد هر کسی که بخواهد می تواند این کاررا انجام دهد.
روزنامه خراسان
به گزارش برترین ها، چاد سویتاویژ که مطالعهای بزرگ را روی فرهنگ عمومی موسیقی در ایالات متحده انجام داده است میگوید: «فرهنگ آمریکا عاشق عشق است». بعد از بررسی ترانههای محبوب در دو دوره زمانی مختلف، او دریافت که بیش از ۵۰ درصد آهنگهای کلاسیک و پرطرفدار در مورد عشق و روابط عاشقانه بوده است در حالی که این عدد برای آهنگهای مدرنتر به ۶۰ درصد افزایش یافته است.
اما عشق و عاشقی تنها مختص یک کشور یا قومیت خاص نیست و عشق را میتوان یک زبان بین المللی و نیرویی قدرتمند نامید. عشق میتوان جادو کند و البته پیچیده باشد. به همین دلیل است که بسیاری از افرادی که از یک خاندان سلطنتی هستند عاشق دختر یا پسری بدور از جایگاه و رتبه اجتماعی خود شده و به خاطر آنها از القاب و جایگاههای سلطنتی خود میگذرند. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با داستان برخی از این چهرههای مشهور آشنا کنیم.
شاه کارول دوم، رومانی
شاه کارول دوم، پسر ارشد شاه فردیناند اول، پادشاه رومانی، بعد از مرگ عموی بزرگش در سال ۱۹۱۴ به مقام ولیعهدی رسید. واقعیت این بود که او زندگی پر از رسوایی داشت. در سال ۱۹۱۸، کارول با جین ماری «زیزی» لامبرینو که دختر یک افسر ساده بود ازدواج کرد. اگر چه زیزی از یک خانواده دون پایه و معمولی بود، اما ازدواج او و ولیعهد کاملاً قانونی انگاشته میشد. بعدها کارول و لامبرینو از هم جدا شده و ولیعهد با زنی از طبقهای بالاتر به نام هلن که دختر پادشاه یونان بود ازدواج کرد. اما این ازدواج نیز پایان خوشی نداشته و کارول با یک زن یهودی ماجراجو به نام ماگدا لوپسکیو وارد رابطه شد. در سال ۱۹۲۵، کارول از تمامی حقوق خود به عنوان ولیعهد محروم شده و تبعید گردید. علیرغم حذف شدن او در زنجیره پادشاهی رومانی، کارول در سال ۱۹۳۰ به مقام پادشاهی رومانی رسید، اما ۱۰ سال بعد مجبور به استعفا شده و بار دیگر به تبعید فرستاده شد. کارول و لوپسکیو در سال ۱۹۴۷ با هم ازدواج کرده و تا زمان مرگ کارول در کنار هم ماندند.
شاه ادوارد هشتم، بریتانیا
در رسوایی بزرگی که برای دههها خاندان سلطنتی بریتانیا را تحت تاثیر قرار داده و مسیر تاریخ را تغییر داد، شاه ادوارد هشتم در سال ۱۹۳۶ به خاطر ازدواج با والیس سیمپسون که یک زن بیوه آمریکایی بود از تمامی عناوین و حقوق سلطنتی خود دست کشید. تنها چند ماه از پادشاهی ادوارد میگذشت که در یک اعلان عمومی تصمیم خود را به گوش مردم بریتانیا رساند. او در یک پیام رادیویی که در سراسر قلمرو بریتانیا منتشر شد چنین گفت: «ادامه به دوش کشیدن بار سنگین مسئولیت و انجام وظایف پادشاهی بدون کمک و حمایت زنی که عاشق او هستم را غیر ممکن میبینم». روز بعد، برادر کوچکتر ادوارد، شاهزاده آلبرت، به عنوان پادشاه جدید کشور انتخاب شده و عنوان شاه جرج ششم را بدست آورد. علیرغم این آبروریزی، جرج برادر خود را دوک ویندسور نامیده و در ژوئن ۱۹۳۷ ازدواج سیمپسون و ادوارد رسمی شد. اگر چه رابطه او با خانواده اش هیچگاه شبیه قبل نشد، اما شاه پیشین و همسرش تا زمان مرگ ادوارد در سال ۱۹۷۲ در کنار یکدیگر ماندند.
شاهزادههای سوئدی
در فوریه ۱۹۴۶، کارل یوهان، شاهزاده سوئدی، تصمیم گرفت که از عنوان سلطنتی خود دست کشیده تا بتواند با یک روزنامه نگار به نام کرستین ویژکمارک ازدواج کند. وقتی که از ویژکمارک در مورد جایگاه اجتماعی معمولی اش سوال شد او چنین جواب داد: «دقیقاً نمیدانم این سوال به چه معنی است» و شوهر سابقاً شاهزاده اش بلافاصله پاسخ داد: «من هم نمیدانم». اما کارل یوهان که بعدها نامش به کارل برنادوت تغییر کرد تنها فرد در خاندان سلطنتی سوئد نبود که برای عشق از جایگاه اجتماعی و پادشاهی گذشت. یکی از عموهای کارل نیز همین کار را در سال ۱۸۸۸ انجام داده بود. پسر عموی کارل، لنارت، نیز در سال ۱۹۳۲ به خاطر عشق از جایگاه اجتماعی اش گذشت. تنها دو سال پس از ازدواج لنارت، سیگاورد که برادر کارل بود نیز برای ازدواج با یک زن معمولی از حقوق سلطنتی خود دست کشید. برادر دیگر آن ها، برتیل، نیز پس از سه دهه رابطه عاشقانه با یک زن معمولی بالاخره در سال ۱۹۷۶ با او ازدواج کرد. ظاهراً خاندان سلطنتی سوئد همگی بسیار رمانتیک هستند. اگر چه ویژکمارک در اواخر دهه ۱۹۸۰ درگذشت، اما کارل یک بار دیگر عاشق شده و سال بعد با کنتس گونیلا مارتا لوییز واشتمیستر ازدواج کرد.
شاهزاده فیلیپ
شاهزاده فیلیپ اگر چه در خاندان سلطنتی بدنیا آمده بود، اما اگر میخواست با الیزابت دوم که قرار بود ملکه شود ازدواج کند باید از عناوین سلطنتی خود چشم پوشی میکرد. بدین ترتیب اگر چه فیلیپ پسرعموی دور همسر کنونی اش، ملکه الیزابت دوم، است، اما او را از اشخاص دارای حقوق سلطنتی در بریتانیا نمیدانند. فیلیپ نتیجه ازدواج شاهزاده اندرو یونان و دانمارک و پرنسس آلیس بود. برای ازدواج با ملکه الیزابت که آن زمان هنوز به عنوان ملکه دست نیافته بود، او باید شهروند بریتانیا میشده و از حق خود به عنوان وارث سلطنت یونان و دانمارک میگذشت. با قبول این فداکاری، فیلیپ او نام خانوادگی مادرش، مونت بتن، را پذیرفت. درست قبل از ازدواج او و ملکه الیزابت، او القاب جدیدی در خاندان سلطنتی بریتانیا دریافت کرد: شوالیه گارتر، بارون گرینویچ، ارل مریونث و دوک ادینبورو. او همچنین نقش ندیم و همراه همیشگی ملکه را داشت که در ابتدا برای او ناخوشایند بود، اما رابطه این دو هنوز هم برقرار باقی مانده است.
پرنسس آتسوکو
در اکتبر ۱۹۵۲، پرنسس آتسوکو، دختر ۲۱ ساله امپراطور هیروهیتو در ژاپن، با یک کشاورز ساده ۲۵ ساله به نام تاکاماس ایکدا ازدواج کرد. در آن زمان پرنسس مجبور بود برای انجام این ازدواج از حقوق سلطنتی خود دست بکشد. علاوه بر از دست دادن عنوان سلطنتی، او دیگر نمیتوانست مقرری سلطنتی خود که حدود ۱.۸۰۰ دلار بود را نیز دریافت نماید. شاید این رقم در روزگار کنونی چیزی نباشد، اما برای ژاپنیهایی که در اوایل دهه ۱۹۵۰ زندگی میکردند رقمی بسیار هنگفت بود. بدین ترتیب به نظر میرسد که از دیدگاه آتسوکو، عشق بسیار ارزشمندتر از پول وجایگاه اجتماعی بوده است. علیرغم ازدواج او با مردی خارج از خاندان سلطنتی، ۳۰ نفر از اعضای خاندان امپراطوری ژاپن در مراسم ازدواج آتسوکو شرکت داشتند، اما امپراطور هیروهیتو در مراسم عروسی دخترش حضور نیافت. البته دلیل این عدم حضور موافق نبودن با ازدواج دخترش نبود بلکه آن زمان امپراطور به دلیل سرماخوردگی شدید در بستر به سر میبرد.
پرنسس یوبولراتانا
پرنسس یوبولراتانا در خاندان سلطنتی تایلند به دنیا آمد و فرزند اول بهومیبال آدولیادج و سیریکیت کیتیاکارا به عنوان پادشاه و ندیمه سابق ملکه که بعدها خود لقب ملکه مادر را بدست آورد به شمار میرفت. بعدها یوبولراتانا برای تحصیل در موسسه تکنولوژی ماساچوست و سپس دانشگاه کالیفرنیا به ایالات متحده نقل مکان کرد. در طی حضور در بوستون، پرنسس یوبولراتانا با یک مرد آمریکایی به نام پیتر ینسن آشنا شده و شیفته او گردید. این اتفاق در سال ۱۹۷۲ رخ داد و آن زمان یک رسوایی بزرگ برای خاندان سلطنتی تایلند به شمار میآمد، اما پرنسس داستان ما مشتاقانه از حقوق سلطنتی خود دست کشیده و با ینسن ازدواج کرد. این اتفاق باعث شد که خانواده اش او را طرد کنند اگر چه در نهایت خانواده اش با او آشتی کردند. اما داستان عاشقی یوبولراتانا و ینسن در سال ۱۹۹۸ به پایان رسید زمانی که این دو با داشتن سه فرزند از هم جدا شده و پرنسس با فرزندانش به تایلند بازگشت.
شاهزاده فریزو
شاهزاده فریزو که روزگاری با لقب «شاهزاده باهوش» شناخته میشود فرزند ملکه بئاتریس هلند بود. این شاهزاده هلندی به خاطر تحصیلاتش در دانشگاههای معتبر آمریکایی و هلندی به عنوان یک شاهزاده باهوش و نابغه شناخته میشد. اگر چه او ولیعهد بود، اما به خاطر زنی به نام مابل ویس اسمیت از تمامی حقوق سلطنتی خود گذشت و ظاهراً خاندان سلطنتی هلند نیز هیچ مشکلی با این رابطه نداشتند، زیرا ملکه نیز شیفته این زن شده بود. تنها بعد از افشای رابطه فریزو با کلاس بروینزما، قاچاقچی معروف مواد مخدر، بود که روابط عاطفی ولیعهد سابق به چالش کشیده شد. اما حتی با مخالفت پارلمان نیز فریزو و اسمیت با هم ازدواج کردند. پس از آن بود که اگر چه این دو لقب سلطنتی شاهزاده و پرنسس را داشتند، اما فریزو بلافاصله جایگاه خود به عنوان ولیعهد را از دست داد.
پرنسس سایاکو
در نوامبر ۲۰۰۵، پرنسس سایاکو از خاندان سلطنتی ژاپن، که تنها دختر امپراطوری آکیهیتو و همسرش میچیکو بود برای ازدواج با یک مرد معمولی به نام یوشیکی کورودا که یک برنامه ریز شهری بود از تمامی حقوق و عناوین سلطنتی خود گذشت. تمامی خاندان سلطنتی ژاپن در مراسم عروسی این دو که در هتلی در توکیو برگزار شد حضور یافتند. اگر چه شاید این حرکت را نشان دهنده رضایت والدین پرنسس سایاکو از ازدواج دخترشان بدانید، اما واقعیت این است که آنها چاره دیگری نداشتند، زیرا بر اساس قوانین خاندان سلطنتی ژاپن، والدین باید در مراسم ازدواج فرزندانشان حضور داشته باشند. علاوه بر گذشتن از عنوان سلطنتی، پرنسس سایاکو از یک مقرری قابل توجه نیز گذشت تا بتواند با مرد رویاهایش ازدواج کند.
پرنسس آیاکو
پرنسس آیاکو، دختر ۲۸ ساله، شاهزاده هیساکو و شاهزاده تاکامودو، در اکتبر ۲۰۱۸ با کارمند یک کمپانی فعال در حوزه کشتیرانی به نام کی موریا ازدواج کرد. علیرغم حضور دوستان و خانواده پرنسس در این مراسم ازدواج، اما آن روز برای عروس و داماد روز تلخی نیز بود، زیرا آیاکو نیز مانند سایاکو باید از حقوق خود در خاندان سلطنتی ژاپن دست میکشید. بر اساس قانونی که در خاندان سلطنتی ژاپن وجود دارد، دست کشیدن از عنوان تنها مختص دختران و زنان خانواده میشود. به محض ازدواج با مردی که پیشینه خانوادگی سلطنتی ندارد، پرنسسهای ژاپنی، عناوین، جایگاه و مقرریهای خود را از دست خواهند داد. البته دولت ژاپن مبلغی در حدود یک میلیون دلار به پرنسس سابق اعطا کرده تا بتواند هزینههای زندگی خود در آینده را تامین نماید.
پرنسس ماکو
پرنسس ماکو نیز جدیدترین عضو خاندانهای سلطنتی جهان است که به خاطر عشق از تمامی حقوق سلطنتی خود گذشت. اگر چه ماکو از قبل برای دست کشیدن از جایگاه خود و ازدواج با یک مرد معمولی به نام کی کومورو در اواخر سال ۲۰۱۸ برنامه ریزی کرده بود، اما این زوج در نهایت ازدواج خود را تا سال ۲۰۲۰ به تعویق انداختند. شاید فکر کنید که او این کار را به خاطر تردید در مورد دست کشیدن از جایگاه خانوادگی اش کرده باشد، اما اینطور نیست. این دو گفته اند که تصمیمشان برای به تعویق انداختن ازدواج تنها به این خاطر بود که هنوز به اندازه کافی بالغ و عاقل نیستند. ماکو، ۲۶ ساله در این باره چنین گفته است: «می خواهم در مورد ازدواج عمیقتر و درستتر فکر کنم و وقت بیشتری برای آماده شدن برای ازدواجمان و پس از آن در نظر بگیرم». بعد از ازدواج، پرنسس ماکو نیز به دیگر شاهزادگان ژاپنی خواهد پیوست که به خاطر عشق از عناوین و جایگاه سلطنتی خود گذشته اند مگر این که به این زودی قوانین ژاپن در این باره تغییر کند.
به گزارش برترین ها، کمتر کسی در دنیا وجود دارد که به هنر علاقه نداشته باشد. بودن شک همه ما به یکی از شاخههای هفت گانه هنر علاقه داریم و آن را به صورت جدی دنبال میکنیم. در این زمینه، شاید بتوان سینما و موسیقی را پرطرفدارترین شاخهها دانست. با این حال دیگر زمینهها مانند نقاشی و هنرهای تجسمی نیز باید مورد توجه قرار بگیرند.
یکی از زیر مجموعههای این شاخه، نقاشیهای خیابانی است. نقاشیهای خیابانی هیچ وقت به محبوبی و شهرت دیگر نقاشیها جهان نبوده اند. با این حال افراد با مهارت در این رشته، گاهی کارهای خلاقانهای انجام میدهند و حال و هوایی تازه به شهرها میبخشند. گاهی اوقات از یک دیوار آجری ساده میتوان دریچهای شگرف به دنیایی دیگر ساخت. نقاشیهای خیابانی در همه جای جهان وجود دارد و مربوط به مکانی خاص نمیشود.
گاهی با خلاقیت هنرمند و ترکیب هنر خود با طبیعت، اثر هنری شگفت انگیز و تماشایی ایجاد میشود که به علت ترکیب با طبیعت زیبایی و روح این اثرات دو چندان میشود. در ادامه با برترینها همراه باشید تا با هم به تماشای مجموعهای زیبا از ترکیب نقاشیهای خیابانی با طبیعت بنشینیم. امیدواریم که از دیدن این مجموعه لذت ببرید.
هنرمندانی از سراسر جهان در اوستند بلژیک گردهم آمده اند تا مجسمه هایی دیدنی با آب، شن و ماسه خلق کنند.
به گزارش فرارو، در این جشنواره 40 هنرمند حرفه ای از سراسر جهان شرکت کرده اند.
بیش از 240 کامیون شن و ماسه برای این فستیوال در نظر گرفته شده است. در مجموع 150 مجسمه 2 تا 6 متری با شن و ماسه ساخته می شود که منجر به جذب توریست ها به این نقطه خواهد شد.
این مجسمه ها در زمینی به مساحت 10 هزار مترمربع (یک کیلومتر) ساخته می شوند که یک توریست نزدیک به یک ساعت زمان نیاز دارد تا در آن گردش و از مجسمهها بازدید کند.
این فستیوال به طور رسمی بزرگترین جشنواره مجسمههای شن و ماسه جهان است و در کتابهای رکورد گینس به ثبت رسیده است.