محمدباقر قالیباف که چندی قبل مباحثی را تحت عنوان «نواصولگرایی» مطرح کرده بود، در فراخوانی از جوانان اصولگرا خواست که برای تشکیل مجلسی انقلابی بر اساس گفتمان اصولگرایی وارد میدان شده و اعلام کاندیداتوری کنند. نظرتان در این باره چیست؟
اینکه گفتمان جوانگرایی و پوستاندازی در جریانات سیاسی ما به گفتمان غالب تبدیل شده و همزمان به مطالبه سیاسیون بدل شود، اتفاق مبارکی است که ما نیز آن را به فال نیک میگیریم. این یک اصل است. اما اینکه چه کسانی از این گفتمان صحبت میکنند، چه کسانی توانایی این را دارند که در طرح این گفتمان صادق باشند و مطالبهگران باورپذیر باشند، بحثی دیگر است که باید مورد تامل قرار گیرد.
البته اصولگرایان باید پاسخ بدهند که اساسا آقای قالیباف میتواند مدعی جریان نواصولگرایی با تمرکز بر جوانگرایی باشد یا خیر. با این همه بنده از موضع یک تحلیلگر سیاسی، بدون ورود به امر قضاوت و داوری این رویکرد اصولگرایان و صرفا در مقام توصیف مباحثی که مطرح شده، باید بگویم به نظر میرسد آقای قالیباف توانسته است با میدانداری به نام جوانگرایی اصولگرایی و نواصولگرایی چند هدف را تامین کند. هدف نخست این است که خود را به عنوان صاحب و پیشگام این گفتمان مطرح کرده است. هدف دوم این است که برخی مدعیان انتخابات 1400 را از هم اکنون از گردونه خارج کند.
هدف یا به بیان دقیقتر نکته سوم این است که خود قالیباف هم میداند دالان منتهی به پاستور 1400، بهارستان اسفند98 است و بنابراین در این مرحله به دنبال آن است که راه خود را از این دالان باز کرده و از آن عبور کند. البته این شعار «نواصولگرایی» و «جوانگرایی» اساسا شعاری اصلاحطلبانه است و چنانکه پیش از این نیز در موارد دیگر گفتهام، خوشحالیم که شعارهای اصلاحطلبانه امروز پس از 2 دهه از حیات جریان اصلاحات به میزانی از پختگی و تاثیرگذاری رسیده که حتی از لسان اصولگرایان و جریان رقیب پژواک پیدا میکند و با وجود اینکه گفته میشود مردم از اصلاحطلبان عبور کردهاند، همین تکرار شعارهای اصلاحطلبانه از زبان اصولگرایان نشان میدهد که تنها شعارهای ماندگار و مردمپسند و مشارکتجویانه، شعارهای اصلاحطلبانه است و این جریان به موفقیت رسیده است. ولو اینکه آنها با مبانی اصلاحات مشکل داشته باشند، با طرح و بازگویی این شعارها بر مشروعیت این شعارها صحه میگذارند.
اخیرا آقای آشنا، مشاور فرهنگی رییسجمهور پس از توییتی طعنهآمیز درباره «نواصولگرایی» و همین فراخوان انتخاباتی قالیباف، اقدام به جعل این اصطلاح درباره اصلاحطلبان کرد و در توییتی دیگر از «نواصلاحطلبی» صحبت کرد و بیتوجه به ائتلاف انتخاباتی 92، 94 و 96 جریان دولت و اصلاحطلبان، سیدمحمد خاتمی را نیز بازنشسته سیاسی خواند. تحلیلتان از این رویکرد آشنا چیست؟
این دیگر از طنزهای روزگار بود (با خنده) باور کنید کار آقای آشنا از طنزهای تاریخ ما به حساب میآید، چراکه از هر منظر که به آن نگاه کنیم، میبینیم که بیان این حرف به آقای آشنا نمیآید. آقای آشنا نمیتواند مدعی «جوانگرایی» باشد، چراکه کارنامه دولت منتسب به آقای آشنا در ارتباط با بحث «جوانگرایی»، کارنامه قابل قبولی نیست. همچنین ایشان نمیتواند از منظر اصلاحطلبان و به عنوان یک چهره اصلاحطلب برای دیگر اصلاحطلبان و فعالان این جریان نسخه بپیچد و توصیهای تجویز کند، چراکه بزرگترین جفا به اصلاحطلبان همین درهمآمیختگی دولت برآمده از رای «اصلاحات» به نام «اعتدال» است.
مهمتر از این دو، آقای آشنا اساسا امروز نمیتواند مدعی باشد، چراکه در حال حاضر در جایگاه پاسخگویی است. اگر مردم به هر دلیلی از اصلاحطلبان دلزده و دلگیر هستند یا گلایه دارند، ناشی از عدم کفایت گفتمان اصلاحات نیست، بلکه حتما به دلیل همین درهمآمیختگی و کارنامه دولت برآمده از رای اصلاحطلبان است. بنابراین آقای آشنا حتما باید در جایگاه پاسخگو باشد، نه در جایگاه مدعی. نکته بسیار مهم دیگر نیز بحث اخلاقی است. بهزعم بنده به لحاظ ادب و اخلاق سیاسی، این بدترین رویکردی است که یک سیاستمدار میتواند اتخاذ کند. اینکه کسی نمک بخورد و نمکدان بشکند و بیحرمتی کند. آن هم کسی که همه هویت و آشناییاش محصول کلام خاتمی و تکرار ایشان است. این درست نیست که این فرد بگوید صاحب آن کلام باید بازنشسته شود و میدان را به جوانها واگذار کند. آقای آشنا باید پاسخ دهد آن جوانانی که باید در پرتو این دولت اعتماد به نفس پیدا کرده و به نام این گفتمان برای اسفند 98 و 1400 میدانداری میکردند، کجا هستند؟! کدام میدان برای اعتماد به نفس، کدام فرصت برای خودباوری؟ آیا فضای دانشگاهها، شاهد تغییراتی بود که انتظار میرفت؟! که اینطور نشد! آیا فضای سیاسی حاکم بر مطبوعات تغییر کرد؟ که نکرد! ما همه در حسرت برخی نوستالژیهای دوران احمدینژاد هستیم و با این اوصاف، کلام آقای آشنا بیشتر به طنزی شبیه است که طنزپردازان میتوانند سالها به آن بپردازند.
اعتماد
به گزارش تسنیم، حجتالاسلام حسن روحانی امروز در جمع مدیران نظام سلامت با اشاره به تحریمهای آمریکا گفت: کار آمریکا تحریم نیست کار ضدبشری است فعالیتهایی علیه حقوق بشری است و تمام ملت ایران را تحریم کرده است.
وی افزود: خوشبختانه کارهایی که امروز آمریکا انجام میدهد به معنای شکست قطعی آمریکاست و در این زمینه تردید ندارم وگرنه هیچ آدم عاقلی این کار را انجام نمیدهد. یعنی در هیئت حاکمه و کاخ سفید یک سرخوردگی عجیبی بوجود آمده است، آن هم سردرگمی بزرگ. سرخورده شدند چون هرکاری میکنند به نتیجه نمیرسند چون توقعشان این بود که کشور را ظرف 2 یا 3 ماه بهم میریزد.
رئیسجمهور تصریح کرد: آنها در همه داستانها سرخورده شدند. سرخورده شده بودند و اخیرا سردرگم هم شدند. کارهای عجیب غریبی میکنند و من تا الان یاد ندارم کسی و کشوری از این دست کارها کرده باشد. این به خاطر سردرگمی بزرگی است دچار ناتوانی شدهاند.
روحانی با بیان این مطلب که کاخ سفید دچار معلولیت ذهنی شده است به انهدام پهپاد جاسوسی آمریکا اشاره کرد و افزود: از نظر نظامی کشف پهپاد مشکل است و آسان نیست. پهپاد به دلیل شرایط راداری و آیرودینامیک بودن، کشفش آسان نیست.
وی اضافه کرد: وقتی پهپادشان فضای سرزمینی کشور را نقض میکند و در دقایق اول با واکنش ما روبرو میشود آنها را عصبانی میکند، بیشتر هم از این عصبانی هستند که با سامانه داخلی آن را سرنگون کردیم نه باسامانه اس 300 و یا مشابه آن. موشک و رادارش ساخت ایران است، یعنی با رادار ایرانی سرچ و لاک کردیم و با موشک ایرانی آن را هدف قرار دادم و این کار عظیم و بزرگی است. ما دست همه آنهایی که این صنعت داخلی را ایجاد کردند در وزارت دفاع و دست همه آنهایی که در سپاه از آن بخوبی استفاده کردند میبوسیم که کاری عظیم انجام دادند.
به گزارش تسنیم، رئیسجمهور در ادامه سخنانش با اشاره به ادعای کاخ سفید در تحریم مقاتم معظم رهبری اشاره و خاطرنشان کرد: هیچ حکومتی اگر یک ذره خرد و تدبیر داشته باشد نمیآید بالاترین مقام یک کشور آن هم نهتنها مقام سیاسی، بلکه مقام دینی، اجتماعی و معنوی نه یک فرد که فقط رهبر ایران است بلکه رهبر عاشقان ایران انقلاب اسلامی و شیعیان در جهان اسلام و در سراسر جهان است را تحریم کند.
وی اضافه کرد: این همه مردم در عراق پاکستان،سوریه، لبنان، افغانستان، کویت، عراق و در سایر کشورها چه شیعه و غیر شیعه علاقمند و عاشق و مطیع مقام معظم رهبری هستند و آمریکاییها آنقدر عقلشان را از دست دادهاند که میخواهند رهبری یک کشور را تحریم کنند که ایشان به آمریکا نیاید؛ خوشمزه است! ما شما را راه نمیدهیم بعد میگویید شما نیایید؟
رئیسجمهور گفت: میگویند میخواهیم اموال رهبری را تصرف کنیم! اموال او یک حسینیه و یک خانه ساده است. رهبران ما که مثل رهبران بقیه کشورها نیستند که در حسابهای خارجیشان میلیاردها پول داشته باشند که بخواهید آنها را تحریم و تصرف کنید.
این خبر تکمیل می شود.
به گزارش برترین ها، چاد سویتاویژ که مطالعهای بزرگ را روی فرهنگ عمومی موسیقی در ایالات متحده انجام داده است میگوید: «فرهنگ آمریکا عاشق عشق است». بعد از بررسی ترانههای محبوب در دو دوره زمانی مختلف، او دریافت که بیش از ۵۰ درصد آهنگهای کلاسیک و پرطرفدار در مورد عشق و روابط عاشقانه بوده است در حالی که این عدد برای آهنگهای مدرنتر به ۶۰ درصد افزایش یافته است.
اما عشق و عاشقی تنها مختص یک کشور یا قومیت خاص نیست و عشق را میتوان یک زبان بین المللی و نیرویی قدرتمند نامید. عشق میتوان جادو کند و البته پیچیده باشد. به همین دلیل است که بسیاری از افرادی که از یک خاندان سلطنتی هستند عاشق دختر یا پسری بدور از جایگاه و رتبه اجتماعی خود شده و به خاطر آنها از القاب و جایگاههای سلطنتی خود میگذرند. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با داستان برخی از این چهرههای مشهور آشنا کنیم.
شاه کارول دوم، رومانی
شاه کارول دوم، پسر ارشد شاه فردیناند اول، پادشاه رومانی، بعد از مرگ عموی بزرگش در سال ۱۹۱۴ به مقام ولیعهدی رسید. واقعیت این بود که او زندگی پر از رسوایی داشت. در سال ۱۹۱۸، کارول با جین ماری «زیزی» لامبرینو که دختر یک افسر ساده بود ازدواج کرد. اگر چه زیزی از یک خانواده دون پایه و معمولی بود، اما ازدواج او و ولیعهد کاملاً قانونی انگاشته میشد. بعدها کارول و لامبرینو از هم جدا شده و ولیعهد با زنی از طبقهای بالاتر به نام هلن که دختر پادشاه یونان بود ازدواج کرد. اما این ازدواج نیز پایان خوشی نداشته و کارول با یک زن یهودی ماجراجو به نام ماگدا لوپسکیو وارد رابطه شد. در سال ۱۹۲۵، کارول از تمامی حقوق خود به عنوان ولیعهد محروم شده و تبعید گردید. علیرغم حذف شدن او در زنجیره پادشاهی رومانی، کارول در سال ۱۹۳۰ به مقام پادشاهی رومانی رسید، اما ۱۰ سال بعد مجبور به استعفا شده و بار دیگر به تبعید فرستاده شد. کارول و لوپسکیو در سال ۱۹۴۷ با هم ازدواج کرده و تا زمان مرگ کارول در کنار هم ماندند.
شاه ادوارد هشتم، بریتانیا
در رسوایی بزرگی که برای دههها خاندان سلطنتی بریتانیا را تحت تاثیر قرار داده و مسیر تاریخ را تغییر داد، شاه ادوارد هشتم در سال ۱۹۳۶ به خاطر ازدواج با والیس سیمپسون که یک زن بیوه آمریکایی بود از تمامی عناوین و حقوق سلطنتی خود دست کشید. تنها چند ماه از پادشاهی ادوارد میگذشت که در یک اعلان عمومی تصمیم خود را به گوش مردم بریتانیا رساند. او در یک پیام رادیویی که در سراسر قلمرو بریتانیا منتشر شد چنین گفت: «ادامه به دوش کشیدن بار سنگین مسئولیت و انجام وظایف پادشاهی بدون کمک و حمایت زنی که عاشق او هستم را غیر ممکن میبینم». روز بعد، برادر کوچکتر ادوارد، شاهزاده آلبرت، به عنوان پادشاه جدید کشور انتخاب شده و عنوان شاه جرج ششم را بدست آورد. علیرغم این آبروریزی، جرج برادر خود را دوک ویندسور نامیده و در ژوئن ۱۹۳۷ ازدواج سیمپسون و ادوارد رسمی شد. اگر چه رابطه او با خانواده اش هیچگاه شبیه قبل نشد، اما شاه پیشین و همسرش تا زمان مرگ ادوارد در سال ۱۹۷۲ در کنار یکدیگر ماندند.
شاهزادههای سوئدی
در فوریه ۱۹۴۶، کارل یوهان، شاهزاده سوئدی، تصمیم گرفت که از عنوان سلطنتی خود دست کشیده تا بتواند با یک روزنامه نگار به نام کرستین ویژکمارک ازدواج کند. وقتی که از ویژکمارک در مورد جایگاه اجتماعی معمولی اش سوال شد او چنین جواب داد: «دقیقاً نمیدانم این سوال به چه معنی است» و شوهر سابقاً شاهزاده اش بلافاصله پاسخ داد: «من هم نمیدانم». اما کارل یوهان که بعدها نامش به کارل برنادوت تغییر کرد تنها فرد در خاندان سلطنتی سوئد نبود که برای عشق از جایگاه اجتماعی و پادشاهی گذشت. یکی از عموهای کارل نیز همین کار را در سال ۱۸۸۸ انجام داده بود. پسر عموی کارل، لنارت، نیز در سال ۱۹۳۲ به خاطر عشق از جایگاه اجتماعی اش گذشت. تنها دو سال پس از ازدواج لنارت، سیگاورد که برادر کارل بود نیز برای ازدواج با یک زن معمولی از حقوق سلطنتی خود دست کشید. برادر دیگر آن ها، برتیل، نیز پس از سه دهه رابطه عاشقانه با یک زن معمولی بالاخره در سال ۱۹۷۶ با او ازدواج کرد. ظاهراً خاندان سلطنتی سوئد همگی بسیار رمانتیک هستند. اگر چه ویژکمارک در اواخر دهه ۱۹۸۰ درگذشت، اما کارل یک بار دیگر عاشق شده و سال بعد با کنتس گونیلا مارتا لوییز واشتمیستر ازدواج کرد.
شاهزاده فیلیپ
شاهزاده فیلیپ اگر چه در خاندان سلطنتی بدنیا آمده بود، اما اگر میخواست با الیزابت دوم که قرار بود ملکه شود ازدواج کند باید از عناوین سلطنتی خود چشم پوشی میکرد. بدین ترتیب اگر چه فیلیپ پسرعموی دور همسر کنونی اش، ملکه الیزابت دوم، است، اما او را از اشخاص دارای حقوق سلطنتی در بریتانیا نمیدانند. فیلیپ نتیجه ازدواج شاهزاده اندرو یونان و دانمارک و پرنسس آلیس بود. برای ازدواج با ملکه الیزابت که آن زمان هنوز به عنوان ملکه دست نیافته بود، او باید شهروند بریتانیا میشده و از حق خود به عنوان وارث سلطنت یونان و دانمارک میگذشت. با قبول این فداکاری، فیلیپ او نام خانوادگی مادرش، مونت بتن، را پذیرفت. درست قبل از ازدواج او و ملکه الیزابت، او القاب جدیدی در خاندان سلطنتی بریتانیا دریافت کرد: شوالیه گارتر، بارون گرینویچ، ارل مریونث و دوک ادینبورو. او همچنین نقش ندیم و همراه همیشگی ملکه را داشت که در ابتدا برای او ناخوشایند بود، اما رابطه این دو هنوز هم برقرار باقی مانده است.
پرنسس آتسوکو
در اکتبر ۱۹۵۲، پرنسس آتسوکو، دختر ۲۱ ساله امپراطور هیروهیتو در ژاپن، با یک کشاورز ساده ۲۵ ساله به نام تاکاماس ایکدا ازدواج کرد. در آن زمان پرنسس مجبور بود برای انجام این ازدواج از حقوق سلطنتی خود دست بکشد. علاوه بر از دست دادن عنوان سلطنتی، او دیگر نمیتوانست مقرری سلطنتی خود که حدود ۱.۸۰۰ دلار بود را نیز دریافت نماید. شاید این رقم در روزگار کنونی چیزی نباشد، اما برای ژاپنیهایی که در اوایل دهه ۱۹۵۰ زندگی میکردند رقمی بسیار هنگفت بود. بدین ترتیب به نظر میرسد که از دیدگاه آتسوکو، عشق بسیار ارزشمندتر از پول وجایگاه اجتماعی بوده است. علیرغم ازدواج او با مردی خارج از خاندان سلطنتی، ۳۰ نفر از اعضای خاندان امپراطوری ژاپن در مراسم ازدواج آتسوکو شرکت داشتند، اما امپراطور هیروهیتو در مراسم عروسی دخترش حضور نیافت. البته دلیل این عدم حضور موافق نبودن با ازدواج دخترش نبود بلکه آن زمان امپراطور به دلیل سرماخوردگی شدید در بستر به سر میبرد.
پرنسس یوبولراتانا
پرنسس یوبولراتانا در خاندان سلطنتی تایلند به دنیا آمد و فرزند اول بهومیبال آدولیادج و سیریکیت کیتیاکارا به عنوان پادشاه و ندیمه سابق ملکه که بعدها خود لقب ملکه مادر را بدست آورد به شمار میرفت. بعدها یوبولراتانا برای تحصیل در موسسه تکنولوژی ماساچوست و سپس دانشگاه کالیفرنیا به ایالات متحده نقل مکان کرد. در طی حضور در بوستون، پرنسس یوبولراتانا با یک مرد آمریکایی به نام پیتر ینسن آشنا شده و شیفته او گردید. این اتفاق در سال ۱۹۷۲ رخ داد و آن زمان یک رسوایی بزرگ برای خاندان سلطنتی تایلند به شمار میآمد، اما پرنسس داستان ما مشتاقانه از حقوق سلطنتی خود دست کشیده و با ینسن ازدواج کرد. این اتفاق باعث شد که خانواده اش او را طرد کنند اگر چه در نهایت خانواده اش با او آشتی کردند. اما داستان عاشقی یوبولراتانا و ینسن در سال ۱۹۹۸ به پایان رسید زمانی که این دو با داشتن سه فرزند از هم جدا شده و پرنسس با فرزندانش به تایلند بازگشت.
شاهزاده فریزو
شاهزاده فریزو که روزگاری با لقب «شاهزاده باهوش» شناخته میشود فرزند ملکه بئاتریس هلند بود. این شاهزاده هلندی به خاطر تحصیلاتش در دانشگاههای معتبر آمریکایی و هلندی به عنوان یک شاهزاده باهوش و نابغه شناخته میشد. اگر چه او ولیعهد بود، اما به خاطر زنی به نام مابل ویس اسمیت از تمامی حقوق سلطنتی خود گذشت و ظاهراً خاندان سلطنتی هلند نیز هیچ مشکلی با این رابطه نداشتند، زیرا ملکه نیز شیفته این زن شده بود. تنها بعد از افشای رابطه فریزو با کلاس بروینزما، قاچاقچی معروف مواد مخدر، بود که روابط عاطفی ولیعهد سابق به چالش کشیده شد. اما حتی با مخالفت پارلمان نیز فریزو و اسمیت با هم ازدواج کردند. پس از آن بود که اگر چه این دو لقب سلطنتی شاهزاده و پرنسس را داشتند، اما فریزو بلافاصله جایگاه خود به عنوان ولیعهد را از دست داد.
پرنسس سایاکو
در نوامبر ۲۰۰۵، پرنسس سایاکو از خاندان سلطنتی ژاپن، که تنها دختر امپراطوری آکیهیتو و همسرش میچیکو بود برای ازدواج با یک مرد معمولی به نام یوشیکی کورودا که یک برنامه ریز شهری بود از تمامی حقوق و عناوین سلطنتی خود گذشت. تمامی خاندان سلطنتی ژاپن در مراسم عروسی این دو که در هتلی در توکیو برگزار شد حضور یافتند. اگر چه شاید این حرکت را نشان دهنده رضایت والدین پرنسس سایاکو از ازدواج دخترشان بدانید، اما واقعیت این است که آنها چاره دیگری نداشتند، زیرا بر اساس قوانین خاندان سلطنتی ژاپن، والدین باید در مراسم ازدواج فرزندانشان حضور داشته باشند. علاوه بر گذشتن از عنوان سلطنتی، پرنسس سایاکو از یک مقرری قابل توجه نیز گذشت تا بتواند با مرد رویاهایش ازدواج کند.
پرنسس آیاکو
پرنسس آیاکو، دختر ۲۸ ساله، شاهزاده هیساکو و شاهزاده تاکامودو، در اکتبر ۲۰۱۸ با کارمند یک کمپانی فعال در حوزه کشتیرانی به نام کی موریا ازدواج کرد. علیرغم حضور دوستان و خانواده پرنسس در این مراسم ازدواج، اما آن روز برای عروس و داماد روز تلخی نیز بود، زیرا آیاکو نیز مانند سایاکو باید از حقوق خود در خاندان سلطنتی ژاپن دست میکشید. بر اساس قانونی که در خاندان سلطنتی ژاپن وجود دارد، دست کشیدن از عنوان تنها مختص دختران و زنان خانواده میشود. به محض ازدواج با مردی که پیشینه خانوادگی سلطنتی ندارد، پرنسسهای ژاپنی، عناوین، جایگاه و مقرریهای خود را از دست خواهند داد. البته دولت ژاپن مبلغی در حدود یک میلیون دلار به پرنسس سابق اعطا کرده تا بتواند هزینههای زندگی خود در آینده را تامین نماید.
پرنسس ماکو
پرنسس ماکو نیز جدیدترین عضو خاندانهای سلطنتی جهان است که به خاطر عشق از تمامی حقوق سلطنتی خود گذشت. اگر چه ماکو از قبل برای دست کشیدن از جایگاه خود و ازدواج با یک مرد معمولی به نام کی کومورو در اواخر سال ۲۰۱۸ برنامه ریزی کرده بود، اما این زوج در نهایت ازدواج خود را تا سال ۲۰۲۰ به تعویق انداختند. شاید فکر کنید که او این کار را به خاطر تردید در مورد دست کشیدن از جایگاه خانوادگی اش کرده باشد، اما اینطور نیست. این دو گفته اند که تصمیمشان برای به تعویق انداختن ازدواج تنها به این خاطر بود که هنوز به اندازه کافی بالغ و عاقل نیستند. ماکو، ۲۶ ساله در این باره چنین گفته است: «می خواهم در مورد ازدواج عمیقتر و درستتر فکر کنم و وقت بیشتری برای آماده شدن برای ازدواجمان و پس از آن در نظر بگیرم». بعد از ازدواج، پرنسس ماکو نیز به دیگر شاهزادگان ژاپنی خواهد پیوست که به خاطر عشق از عناوین و جایگاه سلطنتی خود گذشته اند مگر این که به این زودی قوانین ژاپن در این باره تغییر کند.
به گزارش برترین ها، کمتر کسی در دنیا وجود دارد که به هنر علاقه نداشته باشد. بودن شک همه ما به یکی از شاخههای هفت گانه هنر علاقه داریم و آن را به صورت جدی دنبال میکنیم. در این زمینه، شاید بتوان سینما و موسیقی را پرطرفدارترین شاخهها دانست. با این حال دیگر زمینهها مانند نقاشی و هنرهای تجسمی نیز باید مورد توجه قرار بگیرند.
یکی از زیر مجموعههای این شاخه، نقاشیهای خیابانی است. نقاشیهای خیابانی هیچ وقت به محبوبی و شهرت دیگر نقاشیها جهان نبوده اند. با این حال افراد با مهارت در این رشته، گاهی کارهای خلاقانهای انجام میدهند و حال و هوایی تازه به شهرها میبخشند. گاهی اوقات از یک دیوار آجری ساده میتوان دریچهای شگرف به دنیایی دیگر ساخت. نقاشیهای خیابانی در همه جای جهان وجود دارد و مربوط به مکانی خاص نمیشود.
گاهی با خلاقیت هنرمند و ترکیب هنر خود با طبیعت، اثر هنری شگفت انگیز و تماشایی ایجاد میشود که به علت ترکیب با طبیعت زیبایی و روح این اثرات دو چندان میشود. در ادامه با برترینها همراه باشید تا با هم به تماشای مجموعهای زیبا از ترکیب نقاشیهای خیابانی با طبیعت بنشینیم. امیدواریم که از دیدن این مجموعه لذت ببرید.
عباس عبدی به روزنامه شرق گفت: اگر امروز قرار باشد با شرایط کنونی و سنت گذشته انتخابات باشد، معتقدم به معنای گذشته انتخابات شکل نمیگیرد و بعید میدانم مردم بهطور جدی پای صندوقهای رأی بیایند و بعید میدانم اصلاحطلبان بتوانند لیستی در این زمینه ارائه کنند.
*اصلاحطلبان چندین مشکل جدی خواهند داشت و مهمترینش همینجاست که نمیتوانند مردم را برای شرکت در انتخابات قانع کنند...اگر مردم و افکار عمومی حس کنند که از طریق انتخابات نمیتوانند به دستاوردی برسند، دلیلی ندارد که شرکت کنند. بنابراین ریزش عمدهای در انتخابات از طرف اصلاحطلبان خواهد بود. البته از اصولگرایان هم ریزش خواهد بود اما اصلاحطلبان بهدلیل تشتت و اینکه بخشی از حامیانشان حاضر به حمایت نیستند و بیشتر طالب این هستند که مستقل در کنش سیاسی و انتخاباتی شرکت کنند، به نظرم اصلاحطلبان پیشاپیش این بازی را باختهاند.
*معتقدم با فرض ادامه وضع موجود اصلاحطلبان قادر به شرکت در انتخابات نخواهند بود مگر اینکه اتفاقی در عرصه سیاست رخ دهد. به نظرم اینبار حکومت است که باید تغییر نگاهی به فضای سیاسی بدهد. با توجه به شرایط کنونی مطمئن نیستم چقدر این اتفاق بیفتد گرچه ناامید هم نیستم. اگر تغییر ملموسی در فضای عمومی رخ دهد، یعنی حس شود نتایج انتخابات میتواند راهگشا باشد، معتقدم اصلاحطلبان با این ساختارشان نمیتوانند شرکت کنند و نیروهای جدیدتری در آنها شکل خواهد گرفت و در کنار نیروهای قدیمیشان است که میتوانند در انتخابات شرکت کنند. اینکه برنده میشوند یا نه بحث دیگری است.
*مجلس آنقدر ضعیف شده و همه دندانهایش کشیده شده که به نظرم کارایی خاصی در فضای کنونی نمیتواند از خودش نشان دهد.