در سالهای اخیر در ایران با اقبال عمومی اهالی این هنر و مخاطبان نسبت به اجرای نمایشنامههای طنز اروپایی مواجه بودهایم. به صحنه رفتن چندباره نمایش «اسم» با گروههای مختلف و در اجراهای متفاوت همچنین اجرای نمایشنامههای «مک دونا» نشان از این دارد که برای شنیدن حرف جدی و مواجه شدن با دردهای اجتماعی و معضلات به زبان طنز بیشتر استقبال میکنیم تا حرفهای نصیحت گونه و زمخت. نمایش تراس هم یکی دیگر از همین نمونه هاست. نمایشی به نویسندگی «ژان کلود کری یر» که شما را در نقطههای اوج گرههای دراماتیک اثر میخنداند و چه بسا که تأثیر ماندگارتری بر شما بگذارد. مواجههای با مشکلات زیرین جامعه و مردمی که اگرچه در ظاهر حالشان خوب است و حتی از آنها طنازی میبینید اما در ادامه با لایههای عمیق غم در زندگی آنها آشنا میشوید و کم کم در دل خندههای خود فرومی روید و به صحنه نمایش به مثابه یک جامعه نگاه میکنید؛ جایی برای دیده شدن همه وجوه زندگی به تمامی.
نمایشی که قرار نیست به شما سرخوشی بدهد و رهایتان کند.
مسعود کرامتی: این متن ژان کلود کرییر بود که توجهام را جلب کرد
مسعود کرامتی، بازیگر آشنا و دوست داشتنی تلویزیون و سینما که کارگردانی خود را از سال ۶۸ با فیلم سینمایی پاتال و آرزوهای کوچک شروع کرده بود در آخرین مصاحبهاش گفته بود سینما برای کارگردان تحقیرکننده است و تلویزیون کارخانه شبیهسازی شده است و معتقد است تنها تئاتر است که هنوز اقتصاد اولویت اول آن به حساب نمیآید.
متن، نوشته ژان کلود کری یر و ترجمه آقای اصغر نوری است. نمایش تراس متعلق به ژانر ابزورد مدرن است. یعنی سری نویسندگانی که دارای نگرشی خاص به انسان، تنهاییاش، غربتش در دنیای تحت سیطره تکنولوژی و مدرنیسم بودهاند. مهمترین حرف تراس، تنهایی آدمها و جدا افتادن آنها از یکدیگر است: بواقع نوعی گسست مناسبات انسانی در اجتماع.
بهنظرم نمایشنامه تراس متن جذابی است که هنگام خواندنش توجهم را جلب کرد. هرچند خودم اینگونه حس میکردم که شاید این روزها، این نوع نمایشها مخاطبپسند نباشد ولی خوشبختانه برخورد مخاطبین با این نمایش و اجرا خیلی خوب بود. من میتوانم بگویم که از انجام این کار خوشحال هستم. البته جا دارد بیان کنم که شکلگیری این اجرا مدیون تک تک عوامل آن است از تمام بازیگران گرفته تا عوامل پشت صحنه؛ طراحان صحنه، گریم، لباس، دستیارها، مدیر تولید و همه عوامل. این افراد بدون هیچ چشمداشت مالی - که این روزها اتفاق غریبی است - در این نمایش حاضر شدند و کمک کردند. اگر این یاری عزیزان نبود، نمایش تراس به اجرا نمیرسید.
از طرف دیگر هم نقشی که در این نمایش بازی میکنم، به اسم تیمسار نوشته شده است. نقش کوتاهی است.
نقشی که برخلاف اسمش که برمیآید فردی نظامی و صاحب قدرت باشد، یک ضعف عمده، نابینایی دارد. و این ضعف در رابطه او با همسرش تأثیر زیادی گذاشته است. دوست ندارم خیلی از نقش بگویم چراکه اینها ارتباطاتی است که بیننده باید خودش آن را ببیند و کشف کند.
مونا فرجاد: ۶۰ درصد قضیه قبل از خواندن متن برایم حل شده بود
مونا فرجاد بازیگر سینما و تلویزیون که در چند سال اخیر به سراغ تئاتر آمده است در این اثر نقش زن اصلی نمایش را برعهده دارد و تقریباً تمام مدت روی صحنه حاضر است.
تراس یک نمایش جذاب است و ما تمام تلاشمان را کرده ایم، یک نمایش شریف روی صحنه ببریم.
تراس اثری محسوب میشود که تمام المانهای یک کار خوب را دارد. در تمام این سالهایی که کار کردهام، متوجه این نکته شدم که آدم باید با گروهی که دوستشان دارد کار کند. احساس آرامشی که از گروه میگیرد کمک میکند تا نتیجه کار مثبت باشد. من در انتخابهایم سعی کردم این نکته را رعایت کنم. مخصوصاً تئاتر که در آن همدلی و همراهی بسیار مهم است. تلاش کردم کاری را انجام دهم که هم متن را دوست داشته باشم، هم بازیگرانش و هم بتوانم به کارگردانش اعتماد کنم.
در اینصورت تمام عوامل دست به دست هم میدهند و در نتیجه کار بسیار تأثیرگذار خواهد بود. کاراکتر من در عشق شکست خورده و بهدنبال عشق واقعی میگردد. اما در مسیر اشتباهی قرار گرفته و فقط به فکر فرار از شرایطی است که در آن قرار گرفته. او دنبال ساختن یک زندگی بهتر میرود که به نظر من، آن انتخاب هم انتخاب غلطی است. وقتی دستیار آقای کرامتی پیشنهاد کار را به من دادند، بسیار خوشحال شدم چرا که به نظرم آقای کرامتی از مردان نیک روزگار و کارگردان خوبی هستند که همگان علاقه به همکاری با ایشان دارند. هنگامی که از سایر بازیگران اثر مطلع شدم، با خودم گفتم اگر کاراکتر را هم دوست داشته باشم، حتماً آن را قبول خواهم کرد. در واقع ۶۰ درصد قضیه قبل از خواندن متن برایم حل شده بود.
و حالا که به شبهای پایانی اجرا میرسیم میتوانم بگویم که ۸۰ درصد از مخاطبانمان، نمایش را دوست داشتند و برایشان کار جذابی بوده.
سیدجواد یحیوی: از کار کردن با این تیم بسیار آموختم
سیدجواد یحیوی که پس از سالها حضور پر رنگ او را روی صحنه تئاتر شاهد هستیم یکی از نقشهای پررنگ این نمایش را بازی میکند. به نظر میرسد جواد یحیوی با تمرکز بیشتر بر بازی در سالهای اخیر بازگشت متفاوتی به سینما و تئاتر داشته است و باید منتظر حضور بیشتر او در این عرصه باشیم.
متن در دهه نود میلادی نوشته شده، ولی خیلی زمانمند نیست و شاید اگر یکی دوکلمه را از آن حذف کنیم، بیزمانتر از این هم خواهد شد.
من آستروک را بازی میکنم. آستروک یک آدم حسابی است که در موقعیتی مجبور میشود، مانند آدم حسابیها رفتار نکند و در واقع به ترتیبی همه امکانات زندگیاش را از دیگران مطالبه میکند. برای من که مدتزمان زیادی نیست مشغول بازیگری تئاتر هستم و در همین سالهای اخیر تمرکز خود را روی آن گذاشتهام، حضور در این تیم با این متن فوقالعاده و این کاراکتر خاص، فرصت مغتنمی بود. از کار کردن با این تیم بسیار آموختم. تجربه آرام، امن و باثباتی در تمرینها و اجرا داشتم. آرام آرام این نکات به من کیفیتی بخشیده که از بهدست آوردنشان بسیار خوشحالم. این تئاتر به من فرصت داد تا خودم را در دل یک گروه حرفهای ببینم و از مسیری که برای ادامه فعالیت حرفهای انتخاب کردهام مطمئن شوم.
احمد ساعتچیان: بهخاطر ارادت به مسعود کرامتی تصمیم به بازی در این کار گرفتم
احمد ساعتچیان که برای مخاطبان تئاتر نامی آشنا و بازیگری قدیمی به حساب میآید در این اثر هم نقشی در ظاهر کم دیالوگ و خنثی بازی میکند اما حضورش روی صحنه وزن خودش را دارد و میداند بهعنوان یک بازیگر چطور باید خودش را به تمامی بازی کند و به هم بازی هاش هم اجازه حضور بدهد.
تقریباً حدود دو- سه ماه قبل، آقای کرامتی پیشنهاد بازی در این نمایش را به من دادند. بهخاطر ارادت به ایشان در همان لحظه تصمیم به بازی در این کار گرفتم. ایشان کار بسیار خوبی را انتخاب کردند که دلیلی مضاعف برای قبول این پیشنهاد محسوب میشد. تیمی که در کنار هم جمع شده، واقعاً تیم بسیار همدل و همراهی است.
من نقش اتیین در تئاتر تراس را بازی میکنم و اگر خیلی خلاصه بخواهم در مورد نمایش توضیح بدهم میتوانم این را بگویم که این اثر داستان زوجی است که در یک خانه حضور دارند و قرار است که از یکدیگر جدا شوند که حضور افرادی در این خانه باعث میشود که در جداشدنشان خللی ایجاد شود و ماجراهای دیگری برایشان رقم میخورد.
فریده سپاه منصور: کاراکترم را فقط باید روی صحنه دید
سالهاست دارد نقش زنان مسن را ایفا میکند اما وقتی کنارش مینشینی و با او حرف میزنی میبینی فریده سپاه منصور همان بازیگر با انرژی و سرحالی است که این سالها روی صحنه دیدهایم. نمایش «تراس» را که میدیدم مدام از خودم میپرسیدم مگر میشود در این سن و سال همپای این بازیگران جوان بازی کرد و کم نیاورد.
سپاه منصور پاسخ واضح این سؤال است. خودش درباره بازی در نمایش «تراس» و همکاری با مسعود کرامتی که در این نمایش جدا از کارگردانی نقش همسر او را نیز بازی میکند، میگوید: زمانی که اسم آقای کرامتی وسط آمد، نتوانستم «نه» بگویم. چون من آقای کرامتی را بسیار دوست دارم، هم بهعنوان بازیگر و هم بهعنوان کارگردان. در اصل آقای کرامتی شخصیت محبوبی میان مردم است. پس از خواندن نمایشنامه دریافتم که این خود زندگی است.
بنابراین مایل به بازی در آن بودم. کار قشنگی است و اکثر مردم از آن خوششان میآید. پیشنهاد میکنم که بیایید و از دیدن این کار لذت ببرید.
در مورد کاراکترم نمیتوانم حرف بزنم. چون معتقدم اگر ذرهای از آن را بگویم، همه آن را بیان کردهام. این کاراکتر را فقط باید روی صحنه دید و حرف زدن از آن کار بیفایدهای است.
رویا میرعلمی: کرامتی از پیشکسوتان هنر این سرزمین است
رویا میرعلمی پیش از آنکه ستاره طنزهای تلویزیونی شود بازیگری توانا روی صحنه تئاتر بود. نکته اینجاست که پس از چهره شدن در تلویزیون او هنوز میل شدیدش بهکار روی صحنه تئاتر را حفظ کرده است. چه در کارهای استخواندار و مهمی همانند آثار همسرش حسین کیانی (چه کسی خاطره بازیهای او روی صحنه «مشروطه بانو» یا «روز عقیم» را فراموش میکند) و چه در کارهای مرسوم روی صحنه همانند همین همکاریاش با مسعود کرامتی که او هم از استخوان خردکردههای تئاتر به حساب میآید. میرعلمی درباره نمایش تراس و نقشش میگوید: همه بازیگران این نمایش از دوستان خوب من هستند. آقای کرامتی بههرحال از پیشکسوتان هنر این سرزمینند. شخصیت و کاراکترم را در نمایشنامه دوست داشتم و به این گروه پیوستم. این شخصیت یک مشاور املاک است که وارد این خانه میشود تا آن را به شخصی اجاره دهد. حالا در طول نمایشنامه و روی صحنه اتفاقاتی میافتد که این کاراکتر سویههای مختلفی از خودش را نشان میدهد.
امیررضا دلاوری: کار کردن با کارگردانی که خودش بازیگر است، نعمت است
خیلیها به کار در سریالهای تلویزیونی او را میشناسند اما امیررضا دلاوری کارنامهای پربار با طیف متنوعی از کارگردانان در تئاتر دارد. چه آن زمان که حسین پارسایی هنوز کارگردان نمایشهای مذهبی بود و دلاوری با او همکاری میکرد، چه در کارهای پرمخاطبی مثل «شام با دوستان»، چه در همکاری با کارگردانان نام آور و مطرح تئاتر مثل حسین کیانی و رضا گوران و چه حتی در همکاری با بهمن فرمان آرا در نمایشی که روی صحنه آورد. دلاوری یک تئاتری حرفهای است. خودش میگوید: پیش از این من سابقه همکاری در یک فیلم و سریال را به کارگردانی آقای مسعود کرامتی داشتهام. ایشان بسیار انسان و کارگردان خوب و فهیمی هستند.
چون پیشینه بازیگری دارند، بازیگر را بخوبی درک میکنند و میشناسند. از طرف دیگر چون پشت صحنه بسیار خوبی در دو کار قبلی با ایشان تجربه کرده بودم، تا آقای کرامتی پیشنهاد بازی در این نمایش را دادند، بدون هیچ تعللی حاضر به همکاری شدم. این نمایش یک متن فوقالعاده دارد. وقتی متن را خواندم فهمیدم کاراکتری را بازی میکنم که میتوانم در آن کاری متفاوت انجام دهم. دوستان همکار من در این نمایش، کسانی هستند که پیش از این در زمینه تصویر و روی صحنه تجربه همکاری با آنها داشتهام.
کاراکتر موریس شخصیتی است که در وهله اول به نظر میآید مابهازای بیرونی ندارد اما اگر مقداری درموردش دقیق شوید میبینید که امثال این آدم در جامعه دیده میشوند؛ آدمی که درست نمیتواند تصمیم بگیرد، مقطعی با همهچیز برخورد میکند و اعتماد بهنفس کافی ندارد. او هم درگیر روابط انسانی و عاطفی و عاشقانه میشود.
روزنامه ایران
به گزارش مهر، جشنواره فیلم رم با اهدای جایزه یک عمر دستاورد هنری که توسط وس اندرسون به بیل موری اهدا میشود، از این بازیگر کهنهکار تجلیل میکند.
آندرسون کارگردانی موری را در چند مورد از نقشهای به یادماندنی وی از جمله در «خانواده اشرافی تننبام»، «دارجلینگ با قدرت محدود»، «قلمرو طلوع ماه» و «هتل بزرگ بوداپست» برعهده داشته است.
قرار است این ۲ برای یک گفتگوی با هم درباره حرفه کاری موری نیز روی صحنه بروند.
آنتونیو موندا مدیر هنری این جشنواره همچنین دیروز دوشنبه اعلام کرد که ران هاوارد کارگردان برنده اسکار نیز به این شهر میآید تا مستند «پاواروتی» خود را به نمایش بگذارد. این فیلم در بخش رسمی به نمایش درمیآید. هاوارد نیز در یک برنامه گفتوگوی روی صحنه شرکت میکند.
از دیگر چهرههای سرشناس که به گفتوگویی روی صحنه و در برابر مخاطبان میپردازند اولیویه آسایاس و برتران تاورنیه کارگردانهای فرانسوی و برت ایستون الیس نویسنده آمریکایی خواهند بود.
کورئیدا هیروکازو کارگردان ژاپنی که اسکار خارجی زبان امسال را برای «دلهدزدها» برد نیز در رم با نگاهی به آثار گذشتهاش و حضور در یک جلسه با عنوان «برخورد نزدیک» مورد تجلیل واقع میشود. مکس اوپولس استاد آلمانی نیز در همین بخش تجلیل میشود.
جشنواره رم امسال همچنین از جیلو پونتهکوروو کارگردان ایتالیایی که سال ۲۰۰۶ درگذشت، در صدمین سال تولدش قدردانی میکند و یک نسخه بازسازی شده از «کاپو» درام سال ۱۹۵۹ وی را که نامزدی اسکار را کسب کرده بود به نمایش درمیآورد.
چهاردهمین دوره جشنواره رم از ۱۷ تا ۲۷ اکتبر (۲۵ مهر تا ۵ آبان) برگزار میشود.
سید وحید حسینی درباره جزئیات فصل جدید مسابقه آشپزی «دستپخت» که این روزها روی شبکه «یک» آنتن میرود، توضیحاتی ارائه کرد.سیدوحید حسینی مجری و کارگردان مسابقه آشپزی «دستپخت» با اشاره به آغاز پخش این برنامه به مهر بیان کرد: مسابقه «دستپخت» در پنج سال در فرمهای مختلفی اجرا شده و تنها مسابقه آشپزی حرفهای در ایران بوده است.وی با اشاره به آموزش آشپزی در این مسابقه یادآور شد: ما از سال گذشته تجربه جدیدی داشتیم و تعدادی از کسانی که برای شرکت در این مسابقه آشپزی و آموزش به آنها انتخاب کردیم افرادی بودند که از آشپزی چیزی نمیدانستند.حسینی درباره فصل جدید این برنامه نیز اظهارکرد: امسال شرکتکنندهها را از بین دختران و پسران ۱۹ تا ۲۵ سال که علاقهمند به آشپزی بودند انتخاب کردیم، ما هرروز برای آنها کلاس برگزار میکنیم و مدرسان شروع کردند به ارائه آموزش از پایه تا به سطح پیشرفته برسند.وی درباره اینکه این افراد چگونه انتخاب شدهاند، توضیح داد: این دختران و پسران جوان طی فراخوانی برای مصاحبه آمدند و ما خواستیم در این مصاحبه به یقین برسیم که آیا اینها این آمادگی را دارند که آشپزی را بهعنوان شغل آینده خود انتخاب کنند یا خیر. ما متقاضیان زیادی از تهران و شهرستان داشتیم. ما از میان ۲۵۰۰ نفر حدود ۲۴ نفر انتخاب کردیم. این افراد از نظر آشنایی با آشپزی صفر هستند و بعد همزمان آموزش میبینند و مسابقه میدهند.وی با بیان اینکه این مسابقات بهصورت گروهی برگزار میشود، گفت: ما در کارهای گروهی خیلی قوی نیستیم و چند سال است که والیبال ما یا چند رشته ورزشی گروهی مقام میآورد و بیشتر ورزشهای تک نفره ما مقام میآورد.به همین دلیل ما تلاش کردیم به این بچهها یاد دهیم که کار در آشپزخانه کار گروهی است.تهیهکننده «دستپخت» درباره پخش این مسابقه عنوان کرد: پخش این مسابقه بهزودی از ساعت ۲۳ آغاز میشود و یکشنبه تا چهارشنبه هفتهای چهار قسمت روی آنتن میرود که در ۴۰ قسمت پخش میشود و تا اول محرم ادامه دارد.
فرق «دستپخت» با «دورهمی» و «خندوانه»
وی با اشاره به نحوه جذابیت بخشی به این برنامه یادآور شد: «دستپخت» نزدیکترین مسابقه آشپزی به معیار مسابقههای دنیاست.با این حال مشکلی در حوزه برنامهسازی آشپزی وجود دارد که مخاطب نه بو را میفهمد نه طعم غذا را و نمیتواند در این اتفاقات سهیم شود. از طرف دیگر در برنامههایی مثل «دورهمی» و «خندوانه» حضور چهرهها مخاطب را جذب میکرد ولی من با شرکتکننده معمولی باید مخاطب را جذب کنم بنابراین سعی میکنیم با حاشیههایی این جذابیت را برای مخاطب ایجاد کنیم.مجری «دستپخت» اضافه کرد: ما حاشیههایی از رقابتها را برای مردم پخش میکنیم که آنها دلبسته یا علاقهمند شوند که شرکتکننده را دنبال کنند مثلا روی شخصیت آشپزها تاکید کردیم و از جنگ و جدل تا اعصابخوردی آنها را در خلال این رقابت نمایش میدهیم.وی با اشاره به حفظ اخلاق در ارائه این حاشیهها تصریح کرد: حتما تلاش داریم اخلاق را لحاظ کنیم و به شرایط کاری و روحیه مردم واقفیم ولی در یک مسابقه فوتبال سرمربی به همه چیز از نارنجک تماشاگر تا داوری اعتراض میکند و بعد از بازی همه چیز تمام میشود. ما هم میخواهیم آموزش دهیم اگر دعوا و گریه و… اتفاق میافتد برای رقابت است و در کنار آن، رفاقت را هم حفظ کردیم.
روزنامه آرمان
کیانوش عیاری درباره خبر توقف تولید سریال جدیدش «۸۷ متر» گفت: تولید کارهای زیادی در سازمان صداوسیما متوقف شده و این تنها منحصر به سریال من نیست. متاسفانه صداوسیما بودجه کافی برای تولید این سریالها را ندارد.
او ادامه داد: امروز چهل و پنجمین روز تعطیلی «۸۷ متر» است. شاید هفته آینده در مورد ادامه تولید آن خبری بشود. مشکل فیلم «کاناپه» با گفتوگو و رایزنی حلشدنی نیست و چون حاضر نیستم تغییری در آن بدهم، پس یا فیلم به همین شکل اکران میشود یا اکران آن منتفی است. کار جدیدی برای ساخت در ذهن دارم اما سریال «۸۷ متر» حداقل به چهار ماه کار برای تکمیل شدن نیاز دارد و تا این کار تمام نشود، نمیتوانم روی کار جدیدی تمرکر کنم.
ایران
به گزارش روزنامه جام جم، مطابق تعریف قدیمی و کلیشهای در بازیگری، یک بازیگر باید بتواند هر نقشی را بازی کند. درواقع آنهایی که این تعریف را ارائه کردند، معتقد بودند بازی در نقشهای مختلف است که عیار یک بازیگر را مشخص میکند. اما فارغ از این بحث که نقیضهای جدی هم دارد برخی هم بر این عقیده هستند که مشخصات فیزیکی بازیگر، لاجرم دایره نقشآفرینیهای او را محدود میکند و بهویژه در سینما و تلویزیون و فضای رئال اثر، بازیگر نمیتواند هر نقشی را بازی کند، چون ممکن است باور تماشاگر را در پی نداشته باشد.
حالا بیایید کمی آن تعریف اولیه را تغییر دهیم و آن را تبدیل به یک سؤال کنیم: آیا بازیگر باید هر نقشی را بازی کند؟ این پرسش البته رویکرد توانایی بازیگر را دنبال نمیکند، بلکه ناظر به شان و جایگاه بازیگر است. اینکه آیا بازیگر، باید هر نقشی را بپذیرد و بازی کند یا جایگاه او مانع حضورش در هر فیلم و سریالی میشود.
اینجا بحث شانیت بازیگر مطرح است. اما باز یک سؤال پیش نیاز هم باید پرسیده و به آن جواب داده شود: آیا اصلا شانیت در بازیگری، معنا و مفهومی دارد؟ یعنی میتوانیم بگوییم برخی بازیگران، جایگاه ممتازی دارند و برخی دیگر، فاقد چنین مقامی هستند و بازی در هر اثر با هر کیفیتی را میتوان از آنها توقع داشت؟ نگاهی اجمالی به تاریخ بازیگری موید این نکته است.
بازیگرانی را در سینمای ایران و جهان میشناسیم که به خاطر توانایی و مهارت و هنر و البته قدرت انتخاب نقشی که دارند، کارنامه پربار، باکیفیت و غبطهبرانگیزی برای خود تدارک دیدند و حاضر نشدند در هر نقش بد و فیلم بیکیفیتی بازی کنند. این عده، به «بازیگری» به عنوان یک هنر نگاه میکنند و در یک نگاه ایده آلیستی، نمیخواهند آن را به «هنرپیشگی» تقلیل دهند. این بازیگران برای هنر خود احترام زیادی قائل هستند و آن را با هیچ امتیاز دیگری از جمله دستمزد بالا و... تعویض نمیکنند.
در مقابل عده زیادی هم هستند که به مباحث اقتصادی توجه دارند یا برای رفاه بیشتر و بسیاری هم برای تامین وضع معیشتی، به ناچار در هر فیلم و سریالی با هر سطح و میزان کیفی، بازی میکنند و کمتر به وجه هنری موضوع توجه میکنند.
با تمرکز روی گروه اول که حتی در صورت مضیقه مالی هم ترجیح میدهند، هر پیشنهادی را در بازیگری نپذیرند، میتوانیم شانیت در بازیگری را ردیابی کنیم و تشخیص دهیم. اینکه کلاس کارنامه آنها و کار کردن با فیلمسازان معتبر و ایفای نقشهای شایسته و ماندگار، وجاهتی هنری را رقم میزند که نیاز به حفظ و مراقبت دارد.
مشخصترین مصداق این نگهداری، رد کردن پیشنهادهای نازل و مبتذل در بازیگری است که البته پایبندی به آن، مسؤولیت دشواری مینماید. با این حال حتی گاهی همین بازیگران بزرگ و محبوب و هنرمند هم بر اثر جبر زمانه، شرایط زندگی و عللی ناخواسته یا بهناچار خودخواسته، استثنائاتی را برای این قاعده درنظر میگیرند و تن به بازی در نقشها و فیلمهایی میدهند که با هر متر و معیاری در کارنامه ارزشمند آنها، قابل توجیه نیست.
گاهی هم کلیت فیلم زشت و زننده است و هم خود بازیگر، در صحنههایی ظاهر میشود که تعجب مخاطب را در پی دارد. درواقع خود این بازیگران با حضور در نقشها و فیلمهایی شایسته، ذهنیتی را در مخاطبان شکل داده اند و ناگهان با حضور در نقش و فیلمی یکسر نامتعارف و غیرقابل توجیه، آن کلیشه ذهنی تماشاگر را هم نابود میکنند. به عبارت دیگر در نقشها و فیلمهایی ظاهر میشوند که اصلا از آنها توقع نداریم.
نکته مهمی که باید به آن توجه کرد این است که گاهی کلیت نقش هم بد نیست و چیزهای مثبتی در آن یافت میشود، اما برخی صحنهها و گفتگوهایی که آن بازیگر کاربلد و کاردرست ما، آن را بازی و اجرا میکند، به قدری سطحی و نازل است که کل نقش را تحتالشعاع قرار میدهد. در این حالت، «نحوه نمایش» نیاز به بررسی دارد و قصور چنین وضعیتی را باید از آنِ فیلمنامهنویس و کارگردان دانست که راه نمایشی دیگری برای انتقال قصه و نمایش وضعیت، درنظر نمیگیرند.
یعنی برخی صحنههایی که در همین گزارش به آنها اشاره میشود، قطعا میتوانستند طور دیگری نوشته و اجرا شوند و همین نکتهها را هم به اقتضای قصه به تماشاگر منتقل کنند، اما به دلایل گرایش سازندگان آثار به ابتذال، حالا سطحیترین خروجی ممکن را دارند.
این شگفتانهها، البته همیشه هم بد و منفی و زشت و زننده نیست و اتفاقا پذیرفتن چنین نقشهای غیرمنتظره و غریبی و بازی در آنها، نشان از جسارت این بازیگران برای آزمودن تجربههای نو و متفاوت دارد و حتی گاهی میتوان تلاش آنها را برای ایفای نقشی یکسر متفاوت در کارنامهشان، تشخیص داد. اما به هرحال ضمن ارج نهادن به این نیت خیر، نتیجه و خروجی کلی، ناامیدکننده است.
ضمن اینکه اگر بیشتر مثالها از سینمای کمدی است، نیاز به توضیح دارد. بازی در کمدی برای بازیگران امتیاز است، به شرطی که از چالش مواجهه با آن سربلند بیرون بیایند. ضمن اینکه ساخت فیلم کمدی خوب هم نبوغ و استعداد خاصی میخواهد. اگر هیچکدام از استانداردها رعایت نشود، با چیزی در مایههای فاجعه هنری روبهرو هستیم. برخی مواردی که اینجا به آن اشاره میشود، حاصل جمع همین کم و کاستیها و وصلههای ناجور اساسی است.
همچنین نیاز به تاکید است که منظور ما، بازیها و فیلمهای ضعیف نیست که تعداد آنها سر به فلک میگذارد. حتی همین بازیگران عزیز هم فیلمهای ضعیف و نقشآفرینیهای متوسطی هم در کارنامه دارند، اما مقصود نقشها و فیلمهایی تماما شگفتانه است، یعنی چیزی فراتر و عجیب و غریبتر از ضعیف.
با اشاره به اینکه اینها فقط تعدادی از این حضورها و بازیهای غیرمنتظره و غیرقابل انتظار است، اصرار داریم که بگوییم این نقشآفرینیها را میگذاریم به عنوان شوخی بازیگری این بازیگران دوست داشتنی و این بازیگوشیهای فالش، ابدا خدشهای به جایگاه و کارنامه پربار آنها وارد نمیکند. زمانی در اواخر دوران کاری مارلون براندو از او پرسیده بودند که چرا در این سالها در کارهای ضعیف ظاهر میشوید که جوابی در این مایهها داده بود؛ «من اینقدر نقش و فیلم خوب در کارنامهام دارم که اگر تا آخر عمر هم در فیلم و نقش ضعیف بازی کنم، اتفاقی نمیافتد!»
و سرانجام نکته پایانی: آن بازیگران عزیزی که کلا کارنامه شگفتانگیزی از باب نقشهای سطح پایین دارند، طبیعتا تکلیفشان معلوم است و جایی در این مثالها ندارند. همچنین آن گروه از بازیگران خوبی که چند نقش خوب در کارنامه دارند، اما از جایی به بعد مسیر دیگری را پی گرفتند و بازی در نقشهای بد و غیرمنتظره به قاعدهای در کارنامه آنها تبدیل شد و دیگر با هیچ نقش و فیلمی، باعث نمیشوند ما از تعجب، شاخ دربیاوریم!
حمید فرخنژاد (دختر شیطان)
واقعا قرار نبود حمید فرخنژاد، جایی در فهرست گزارش این صفحه داشته باشد. چرا که این بازیگر خوب و دوست داشتنی از جایی به بعد آگاهانه تصمیم گرفت در فیلمهای بدنه و تجاری سینما هم بازی کند و حضورش تنها به بازی در نقشهای جدی محدود نباشد.
اتفاقا این تصمیم به خاطر نمک و استعداد فرخ نژاد به بار هم نشست و او به یکی از پولسازترین بازیگران سالهای اخیر سینمای ایران تبدیل شد؛ بنابراین عادت کردیم که وقتی هنرش را در فیلمهایی، چون چهارشنبهسوری میبینیم، از بازیاش در فیلمی، چون مشکل گیتی هم متعجب نشویم.
با این همه فرخ نژاد بتازگی برگ برندهای به نام «دختر شیطان» رو کرده که باعث شد اینجا هم از او یاد کنیم. اینجا با نقش و فیلمی به شدت نچسب روبهروییم که برای از یاد بردنش به تماشای چندباره فرحان و عروس آتش و امثالهم نیازمندیم.
بیتا فرهی (شیش و بش)
دستکم هامونبازها و علاقهمندان سینمای داریوش مهرجویی که باید روی بازیگر نقش مهشید و بانو تعصب داشته باشند. خود بیتا فرهی هم رعایت کرد قدر این جایگاه میان مخاطبان نخبه سینما را بداند و تن به بازی در هر نقشی ندهد. اما ما و احتمالا خود فرهی هم نداند که بازی در فیلمی مثل شیش و بش چطور اتفاق افتاد. حرکات گلدرشت چشم و ابرو در مطب دکتر، هنگامی که میخواهد از مکالمه تلفنی آنا نعمتی سردربیاورد را از فرهی انتظار نداشتیم. البته نباید برای بازی در شیش و بش به فرهی ایراد بگیریم، چرا که او پیشتر و طی انتشار یک اعلامیه، مرگ هنری خودش را اعلام کرده بود! ماجرا به بازی در فیلم پارک وی فریدون جیرانی برمیگردد، چرا که مرگ او در این فیلم، باعث خنده ناخواسته تماشاگران شد.
لاله اسکندری (تیغ و ترمه)
ناچاریم باز هم پای آقای کیومرث پوراحمد را وسط بکشیم و باوجود قامت رشید، دیواری کوتاهتر از ایشان پیدا نکردیم. لاله اسکندری، بازیگر خوبی است و در آثاری، چون رقص پرواز و خاک سرخ و این زن حرف نمیزند بازیهای خوبی داشته، اما هنوز آنچنان نقش ویژه و درجه یک در کارنامه ندارد. با این حال اجازه دهید از حضورش در تیغ و ترمه متعجب شویم، همینطور از بازی اغراق شدهاش. بهویژه آنجا که به شکل زشت و زنندهای توسط دخترش مورد بیاحترامی قرار میگیرد و سرش را داخل توالت فرنگی فرو میکنند!
رابرت دنیرو (بابابزرگ کثیف)
دنیرو را با انبوهی نقش و فیلم درخشان میشناسیم؛ از پدرخوانده ۲ و راننده تاکسی و گاو خشمگین تا تنگه وحشت و مخمصه. اما استاد در سالهای اخیر، کمی بند را آب داده و به ویژه با بازی در «بابابزرگ کثیف»، بهطرز غریبی ما را شوکه و شگفت زده کرد. او در این فیلم نقش بابابزرگی را بازی میکند که در سفری با نوه اش (با بازی زاک افرون) همراه میشود و هر کار وقیحانهای که فکرش را بکنید انجام میدهد. طبق منطق قصه همه کارهای کثیفی که بابابزرگ انجام میدهد، لاجرم به نظر میرسد، بحث اینجاست که چرا بازیگری، چون دنیرو باید سر پیری در بازیگری معرکه میگرفت. هرچند باید به هنر بازیگری استاد حتی در این نقش هم اذعان کرد و واقعا هیچکس مثل او و با این کیفیت.
نمیتوانست این صحنههای اسمش نبر را بازی کند!
جمشید هاشمپور (قاعده بازی)
وقتی جمشید هاشمپور را با آن گریم عجیب و غریب و سینهها و شکمی برآمده و صدایی نازک به نقش فردی دوجنسه به نام اقدس مَرده در قاعده بازی میبینیم، همه آن ذهنیت ما را از او به عنوان جمشید آریا و قهرمان محبوب دهههای ۶۰ و ۷۰ دود میکند و به هوا میفرستد. البته انصافا جسارت او برای شکستن کلیشههای ذهنی تماشاگران، مثال زدنی است و باید به تلاش او برای ایفای نقشی کاملا متفاوت در کارنامهاش، ارج نهاد.
خسرو شکیبایی (بختک و دایناسور)
خسرو شکیبایی را بیشتر با بازی در نقشهایی شاعرانه و عاشقانه میشناختیم؛ نقشهایی که فقط او آنها را به بهترین شکل بازی میکرد. او چندان مناسب بازی در کمدی نبود و تقریبا هیچ فیلم کمدی هم در کارنامه او به چشم نمیخورد. اما بازیهای او در کمدی متفاوت و تلویزیونی کاکتوس بسیار مورد توجه قرار گرفت و در خانه سبز هم در موقعیتهای کمدی، حضور موفقی داشت. با این حال بازی در تله فیلمهایی، چون بختک و دایناسور که در آخرین سالهای بازیگری شکیبایی اتفاق افتاد، علاقهمندان او را ناامید کرد. آثاری ضعیف که تلاش پر از اغراق این بازیگر برای ارائه بازی کمیک، نتیجهای اسفبار در پی دارد. به عنوان مثال به یاد بیاورید آن صحنههای ابتدایی دایناسور را که شکیبایی در کوچه ادای شلیک درمیآورد.
رضا کیانیان (کفشهایم کو؟)
مدام با خود حرف زدن و بازی تند و تیز، بیشتر از اینکه بیانگر یک بیمار آلزایمری باشد، نشاندهنده آدمی مبتلا به جنون است. اما مرغ آقای کیومرث پوراحمد، کارگردان کفشهایم کو؟ یک پا دارد و معتقد است بازی کیانیان از بازی جولین مور در «همچنان آلیس» بهتر است. کیانیان عزیز نقشآفرینیهای خوب زیادی دارد، اما باورکنید این بار استثنائا مرغ همسایه بدجوری غاز است. به جز این بازی شگفتانه، خود فیلم هم ذهنیت خوب ما را از پوراحمد بیشتر خراب کند. ایشان قدم اول را دوسال قبلش با پنجاه قدم آخر برداشته بود.
آرنولد شوارتزنگر (جونیور)
بازیگر غول پیکر و محبوب فیلمهای اکشن و سری فیلمهای ترمیناتور، سال ۱۹۹۴ میلادی در فیلمی بازی میکند به نام «جونیور» که همه ذهنیت دوستدارانش را به چالشی غریب میکشد. به طوری که شاید حتی هنوز و باگذشت این همه سال هم طرفدارانش جلوی دوستداران سیلوستر استالونه، ژان کلود ون دام، جکی چان، جت لی، بروس ویلیس و دیگرانی، چون این عزیزان سر بلند نکرده و همچنان سرافکنده باشند! صحبت از فیلمی است که جناب آرنولد با آن کبکبه و دبدبه، در قصه آن باردار و حتی بچه دار میشود!
پرویز پرستویی (لسآنجلس - تهران)
پرستویی از بازیگران مهم و قابل احترام سینمای ایران است و کارنامه موفق و پرباری دارد. او بهجز ایفای نقشهای جدی، چند نقش و فیلم کمدی موفق مثل لیلی با من است و مارمولک را هم در کارنامه دارد. اما باور کنید نمیتوانیم حضور او در فیلمی، چون لسآنجلس ـ تهران را بپذیریم و برخی از حرکات سبکش در این فیلم را تحمل کنیم. البته تصمیم پرستویی برای بازگشت به سینمای کمدی پس از ده سال، درست بود، اما دوست نداشتیم ماحصل این تصمیم، لسآنجلس - تهران باشد.
فریبرز عربنیا (شکلات داغ)
گریم و بازی کاریکاتوری فریبرز عربنیا در فیلمی نچسب، چون شکلات داغ جای تعجب دارد. تلاش او البته برای یک بازی متفاوت، احساس میشود، اما نتیجه ناخوشایند، اجازه به بار نشستن این کوشش را نمیدهد. این فیلم برای بازیگران دیگری، چون نیکی کریمی، داریوش ارجمند و علیرضا خمسه هم دستاوری ندارد.
حامد بهداد (پیشنهاد بیشرمانه به نقاش مرده)
تقریبا حتی از همان اوایل حضور هم، از بهداد توقع نمیرفت که در فیلمی، چون پیشنهاد بیشرمانه به نقاش مرده بازی کند. او با ادا و اطوار میخواهد بازی بامزهای ارائه دهد، اما نتیجه فاجعهای بینمک است. بهداد چند سال بعد باز هم با حضور در نقشی بیخاصیت در قبرستان غیرانتفاعی هم ما دوستدارانش را شگفت زده میکند؛ نقش یک کاپیتان پرواز که واجد هیچ ویژگی بهدادی نیست.
مهدی هاشمی (تگزاس ۲)
چند نقشآفرینی درخشان و ماندگار در آثار بهرام بیضایی، کیانوش عیاری و رخشان بنیاعتماد و بازیهای تماشایی در برخی کارهای دیگر، هاشمی را صاحب همان شأنیت و احترام ویژه در بازیگری کرده است. او را همیشه به عنوان بازیگری میشناسیم که نقشهایش را با وسواس انتخاب میکند. برای همین به ما حق بدهید وقتی او را در فیلمی، چون تگزاس ۲ میبینیم، شگفتزده شویم و وقتی میبینیم در همین فیلم، شلوار چهارخانهای ایشان را پایین میکشند، به ما بربخورد! همچنین وقتی استاد، لب و لوچه اش را بعد از مصرف ناخواسته کوکائین، کج و معوج میکند هم با ذهنیت ما از نقشهای فاخر هاشمی، فرسنگها فاصله دارد. مهدی هاشمی چند سال قبل هم با حضور در رژیم طلایی اندکی دل ما عاشقانش را شکسته بود.