به گزارش تسنیم، حجتالاسلام حسن روحانی امروز در جمع مدیران نظام سلامت با اشاره به تحریمهای آمریکا گفت: کار آمریکا تحریم نیست کار ضدبشری است فعالیتهایی علیه حقوق بشری است و تمام ملت ایران را تحریم کرده است.
وی افزود: خوشبختانه کارهایی که امروز آمریکا انجام میدهد به معنای شکست قطعی آمریکاست و در این زمینه تردید ندارم وگرنه هیچ آدم عاقلی این کار را انجام نمیدهد. یعنی در هیئت حاکمه و کاخ سفید یک سرخوردگی عجیبی بوجود آمده است، آن هم سردرگمی بزرگ. سرخورده شدند چون هرکاری میکنند به نتیجه نمیرسند چون توقعشان این بود که کشور را ظرف 2 یا 3 ماه بهم میریزد.
رئیسجمهور تصریح کرد: آنها در همه داستانها سرخورده شدند. سرخورده شده بودند و اخیرا سردرگم هم شدند. کارهای عجیب غریبی میکنند و من تا الان یاد ندارم کسی و کشوری از این دست کارها کرده باشد. این به خاطر سردرگمی بزرگی است دچار ناتوانی شدهاند.
روحانی با بیان این مطلب که کاخ سفید دچار معلولیت ذهنی شده است به انهدام پهپاد جاسوسی آمریکا اشاره کرد و افزود: از نظر نظامی کشف پهپاد مشکل است و آسان نیست. پهپاد به دلیل شرایط راداری و آیرودینامیک بودن، کشفش آسان نیست.
وی اضافه کرد: وقتی پهپادشان فضای سرزمینی کشور را نقض میکند و در دقایق اول با واکنش ما روبرو میشود آنها را عصبانی میکند، بیشتر هم از این عصبانی هستند که با سامانه داخلی آن را سرنگون کردیم نه باسامانه اس 300 و یا مشابه آن. موشک و رادارش ساخت ایران است، یعنی با رادار ایرانی سرچ و لاک کردیم و با موشک ایرانی آن را هدف قرار دادم و این کار عظیم و بزرگی است. ما دست همه آنهایی که این صنعت داخلی را ایجاد کردند در وزارت دفاع و دست همه آنهایی که در سپاه از آن بخوبی استفاده کردند میبوسیم که کاری عظیم انجام دادند.
به گزارش تسنیم، رئیسجمهور در ادامه سخنانش با اشاره به ادعای کاخ سفید در تحریم مقاتم معظم رهبری اشاره و خاطرنشان کرد: هیچ حکومتی اگر یک ذره خرد و تدبیر داشته باشد نمیآید بالاترین مقام یک کشور آن هم نهتنها مقام سیاسی، بلکه مقام دینی، اجتماعی و معنوی نه یک فرد که فقط رهبر ایران است بلکه رهبر عاشقان ایران انقلاب اسلامی و شیعیان در جهان اسلام و در سراسر جهان است را تحریم کند.
وی اضافه کرد: این همه مردم در عراق پاکستان،سوریه، لبنان، افغانستان، کویت، عراق و در سایر کشورها چه شیعه و غیر شیعه علاقمند و عاشق و مطیع مقام معظم رهبری هستند و آمریکاییها آنقدر عقلشان را از دست دادهاند که میخواهند رهبری یک کشور را تحریم کنند که ایشان به آمریکا نیاید؛ خوشمزه است! ما شما را راه نمیدهیم بعد میگویید شما نیایید؟
رئیسجمهور گفت: میگویند میخواهیم اموال رهبری را تصرف کنیم! اموال او یک حسینیه و یک خانه ساده است. رهبران ما که مثل رهبران بقیه کشورها نیستند که در حسابهای خارجیشان میلیاردها پول داشته باشند که بخواهید آنها را تحریم و تصرف کنید.
این خبر تکمیل می شود.
به گزارش فارس، محققان موسسه «RIRAE » روسیه کوره پلاسمایی را ارائه کردند که قادر است 40 نوع ضایعات جامد از جمله ضایعات پزشکی را از بین ببرد.
براساس گزارش «تاس»، دانشمندان این موسسه یک مولد ریزموجهای پلاسما با درجه حرارت کم ارائه کردند که نیروی کمی مصرف میکند.
این سازه به گونهای است که یک آتشدان پلاسما بدون برق بر روی پایه آن تعبیه شده است تا ضایعات را از بین ببرد.
طبق گفته سازندگان، این روش، هزینه و آسیبهای مضر بر محیط زیست ناشی از دفع ضایعات را کاهش میدهد. همچنین محصول احتراق این آتشدان، پس از پردازشهای اضافی میتواند برای تولید برق و گرما مورد استفاده قرار بگیرد.
گفتنی است؛ این سازه قادر است تا 25 هزار مترمکعب از ضایعات جامد را از بین ببرد.
برندگان اصلی نظام یارانهای فعلی چه قشری از جامعه هستند: فقرا یا ثروتمندان؟ اصلاح نظام یارانهای از یک موضوع کارشناسی تا سطح یک جدل تقلیل یافته است؛ ظاهرا تنشهای ناشی از این عارضه به سطوح کلان تصمیمگیری نیز سرایت کرده است. ترس از آسیب به اقشار محروم مهمترین دغدغه در اصلاح نظام یارانهای است.
آیا واقعا قشر محروم، بازنده سیاستهای اصلاحی است؟ آمارهای رسمی در مورد نگین نظام یارانهای کشور، یعنی بنزین نشان میدهد که برنده اصلی وضعیت کنونی، قشر پولدار جامعه است. دهک دهم (ثروتمند)، ۱۷ برابر دهک اول (کمبضاعت) از یارانه بنزین استفاده میکنند. آمار بانک مرکزی نشان میدهد مصرف بنزین، اتوبوس، تاکسی و تاکسیسرویس ثروتمندترین قشر جامعه ۴۹ برابر فقیرترین قشر است.
آثار تورمی اصلاح قیمت نیز از دو منظر قابل تحلیل است؛ با توجه به سهم بیشتر گروههای ثروتمند طبیعتا این بخش بازنده اصلی اصلاح یارانهها است. نکته دیگر استمرار وضع موجود و رشد نرخ تورم به واسطه کسری بودجه دولت است. بررسیها نشان میدهد فشارهای تورمی به گروههای کمدرآمد از گروههای پردرآمد بیشتر است؛ درحالیکه سهم کمدرآمدها در نظام کنونی بسیار پایینتر از پردرآمدهاست. با این تصویر سوال این است؛ برنده و بازنده اصلاح یارانهها چه گروههایی هستند؟
محاسبات سازمان برنامه و بودجه نشان میدهد که حدود ۲۵۰ هزار میلیارد تومان یارانه پنهان در اقتصاد ایران وجود دارد. اگر قرار باشد اصلاح نظام یارانهها رخ دهد تا از هدفمندی بیشتری برخوردار شوند، یک نگرانی موجود در جامعه، شوک تورمی به خانوارهای کمدرآمد است. شاید نگین و نماد این یارانههای پنهان، بنزین باشد. بر اساس دادههای سازمان برنامه نیز بیشترین حجم یارانه پنهان در حوزه بنزین اعطا میشود. هنگامی که صحبت از آزادسازی قیمت بنزین میشود، معمولا با این برچسب که «این تفکرات تنها در خدمت گروههای خاص است و معیشت گروههای کمدرآمد را در نظر نمیگیرند»، مواجه و دچار عقبنشینی میشود. در این گزارش بررسی میشود که هزینه آزادسازی قیمت بنزین بیشتر از جیب کدام قشر جامعه پرداخت خواهد شد.
حجم یارانه تخصیصی
در سال ۹۷ میانگین مصرف بنزین روزانه ۸۷ میلیون لیتر اعلام شد. آخرین قیمت فوب خلیج فارس فرآوردههای نفتی نشان میدهد هر بشکه بنزین حدود ۷۲ دلار مبادله شده است. بر این اساس قیمت هر لیتر بنزین حدود ۴۵ سنت است. اگر فرض کنیم قیمت بنزین فوب خلیج فارس با دلار ۴۲۰۰ تومانی محاسبه شود، قیمت آن حدود ۱۸۰۰ تومان خواهد شد. به این معنی که حتی اگر دولت قیمت بنزین را با قیمت دلار دستوری عرضه کند و یارانه ارزی به آن اختصاص دهد، قیمت آن بیشتر از قیمت کنونی جایگاههای سوخت در کشور است. با توجه به میانگین مصرف بنزین روزانه در کشور مابهالتفاوت قیمت عرضه بنزین در این حالت حدود ۷۰ میلیارد تومان در روز است که در سال معادل ۲۵ هزار میلیارد تومان خواهد شد. اما اگر قیمت بنزین با ارز نیمایی تنظیم شود، حجم یارانه بنزین چقدر میشود؟ میانگین قیمت ارز نیمایی در ماه گذشته حدود ۱۱ هزار تومان بوده است. با فرض اینکه دولت قیمت بنزین در فوب خلیج فارس را با ارز نیمایی تعدیل کند قیمت آن حدود ۴۹۵۰ تومان میشود. مابهالتفاوت قیمت بنزین با ارز نیمایی و قیمت فعلی حدود ۳۴۳ میلیارد تومان است که در سال معادل ۱۲۵ هزار میلیارد تومان میشود.
باید در نظر گرفت که در هر دو حالت قیمت بنزین برابر با قیمت واقعی بازار نیست. قیمت واقعی بنزین باید با قیمت دلار در بازار آزاد متناسب شود. اگر قیمت دلار در بازار برابر با ۱۳ هزار و ۳۰۰ تومان در نظر گرفته شود، قیمت واقعی بنزین حدود ۶ هزار تومان میشود. در این حالت یارانه پنهان پرداختی دولت برای بنزین مصرفی در کشور روزانه ۴۳۳ میلیارد تومان و در سال معادل ۱۵۸ هزار میلیارد تومان است. تنظیم قیمت بنزین چه با نرخ نیمایی و چه نرخ بازار، حجم وسیعی از منابع را برای دولت ایجاد میکند که در حالت نیمایی دو برابر بودجه عمرانی و در حالت بازار آزاد، بیش از درآمدهای نفتی بودجه ۹۸ است.
اما دولت بهواسطه سعی بر حفظ یارانههای موجود، از این منابع محروم میشود و راههای دیگری را برای جبران کسری بودجه امتحان میکند؛ راههایی که در اقتصاد دنیا امتحانشان را پس دادهاند و معمولا آثار تورمی را بر عموم مردم تحمیل میکنند. باید محاسبه شود این آثار تورمی از تعدیل قیمت بنزین بیشتر است یا خیر؟
مقایسه یارانه خودروهای مختلف
برخی از منتقدان آزادسازی قیمت بنزین، برندگان اصلی پرداخت یارانه به شیوه کنونی را دهکهای با درآمد کمتر میدانند. استدلال آنان تورم ناشی از آزادسازی قیمتهاست که به اعتقاد آنها فشار بیشتری بر اقشار ضعیفتر وارد میکند. جدا از تحلیلهای مبتنی بر نرخ تورم ناشی از افزایش قیمت بنزین، این مساله را میتوان از زاویه جدیدی بررسی کرد. مصرف سوخت ماشینهای مختلف بسته به تکنولوژی به کار رفته در ساخت آنها متفاوت است.
ماشینهای مختلف را میتوان نشانهای از وضعیت مالی دارندگان آنها به حساب آورد. همچنین مصرف سوخت آنها بر حسب کیلومتر را میتوان سهم دارنده آن ماشین به ازای هر کیلومتر، از یارانه پرداختی به صاحب آن ماشین به حساب آورد. خودروی پراید نماینده و سمبل قشر نسبتا کمدرآمد جامعه است. این خودرو با باک ۳۰ لیتری مصرفی معادل ۴/ ۶ لیتر در ۱۰۰ کیلومتر دارد(بر مبنای دلار آزاد). با توجه به محاسبات انجام شده صاحب ماشین پراید در هر ۱۰۰ کیلومتر حدود ۳۲ هزارتومان یارانه بنزین از دولت دریافت میکند.
خودروی پژوپارس را میتوان بهعنوان نماینده طبقه متوسط جامعه در نظر گرفت. این خودرو با باک ۷۰ لیتری در هر ۱۰۰ کیلومتر حدود ۵/ ۷ لیتر بنزین میسوزاند. بهعبارتی دارنده خودروی پژوپارس به ازای هر ۱۰۰ کیلومتر مبلغی معادل ۳۷ هزار و ۵۰۰ تومان یارانه از دولت دریافت میکند؛ حدود ۱۷ درصد بیشتر از یارانه دارنده خودروی پراید.
خودروهای اصطلاحا شاسیبلند معمولا متعلق به قشر مرفه جامعه است؛ مثلا سانتافه خودرویی با مصرف ۱۴ لیتر در هر ۱۰۰ کیلومتر است. دارنده این خودرو در هر ۱۰۰ کیلومتر مبلغی معادل ۷۰ هزار تومان یارانه دریافت میکند.
در حقیقت دارندگان سانتافه که وضعیت مالی بهتری از دارندگان خودروی پراید دارند، ۱۱۸ درصد یارانه بیشتری در مسافت یکسان از دولت دریافت میکنند. به تعبیری حتی اگر مصرف دارنده پراید بهدلیل مشاغلی همچون مسافرکشی به دو برابر نیز برسد، میزانه یارانه دریافتیاش همچنان از دارنده خودروی سانتافه کمتر است. در نتیجه این اعداد نشان میدهند که میزان بهرهمندی دهکهای بالاتر برخلاف ادعای مخالفان آزادسازی قیمت حاملهای انرژی، بیشتر از دهکهای پایینتر است. این مقایسه اگر به صدکهای پایین جامعه یا خانوارهایی که خودروی شخصی ندارند، تعمیم داده شود، بغرنجتر نیز خواهد شد؛ چراکه طبق آمارهای بودجه خانوار بانک مرکزی، نزدیک به نیمی از خانوارهای کشور (۴/ ۴۹ درصد) دارای اتومبیل شخصی نیستند و این خانوارها از یارانهای که نیم دیگر جامعه بهطور مستقیم استفاده میکنند، بیبهرهاند.
یارانه تخصیصی برای دهکهای جامعه
پژوهش منتشر شده سازمان برنامه و بودجه در فروردین امسال درباره سهم دهکها از یارانهها، نشان میدهد که سهم دهکهای پردرآمد در بهرهمندی از یارانهها بسیار بیشتر از دهکهای کمدرآمد است. این روند در مورد یارانههای بنزین نیز صادق است؛ درحالیکه سهم دهک آسیبپذیر اول از یارانه بنزین ۱۶۵۰ میلیارد تومان است، سهم دهک برخوردار دهم از یارانه بنزین ۲۷ هزار و ۹۷۳ میلیارد تومان بوده است. بهعبارتی سهم دهک دهم از یارانه بنزین تقریبا ۱۷ برابر دهک اول است. برای بررسی دقیقتر موضوع، میتوان به یکی از دادههای دیگر بودجه خانوار نیز استناد کرد. بانک مرکزی متوسط هزینه سالانه برخی اقلام سوخت و کرایه حملونقل یک خانوار در طبقات هزینهای مختلف را ارائه کرده است. طبقات مختلف هزینهای به ۱۵ گروه تقسیم شدهاند که هزینه سالانه گروه اول کمتر از ۵ میلیون و ۸۵۰ هزار تومان(فقیرترین قشر جامعه) و هزینه سالانه گروه پانزدهم بیش از ۱۷۹ میلیون تومان(ثروتمندترین بخش جامعه) است. هزینههای سوخت نیز به دو قلم تقسیم شده است: بنزین(معمولی و سوپر) و هزینه رفتوآمد داخل شهر. هزینه رفت و آمد داخل شهر از مجموع کرایههای اتوبوس و مینیبوس، کرایه تاکسی و کرایه تاکسی سرویس حاصل شده است.
خانوارهای گروه اول هزینهای، مجموعا برای این اقلام حدود ۹۰ هزار تومان در طول سال ۹۶ هزینه کردهاند. اگر برای گروه سوم هزینهای این محاسبات انجام شود، عدد حاصل برابر با ۲۴۶ هزار تومان خواهد بود. کل هزینههای گروه سوم بین ۲/ ۷ تا ۵/ ۹ میلیون تومان در طول سال ۹۶ بوده است و از این جهت، گروه سوم نیز همچنان زیرمجموعه دهک اول جامعه قرار میگیرد. اما هزینه سوخت و رفتوآمد داخل شهر برای گروه پانزدهم هزینهای که ثروتمندترین گروه جامعه است، بیش از ۴ میلیون و ۴۲۰ هزار تومان در طول سال است، عددی که قیاسش با گروه اول، فاصله ۴۸۰۰ درصدی را منعکس میکند.
نکته اینجاست هر گروهی که هزینه بیشتری را بابت سوخت و رفتوآمد شهری میپردازد، از یارانه بیشتری نیز برخوردار است. در نتیجه نفعی که مرفهترین گروه جامعه از یارانه بنزین میبرد، ۴۹ برابر فقیرترین گروه جامعه است. در نتیجه برنده اصلی وضعیت فعلی قطعا گروه ثروتمند و بازنده گروه فقیر جامعه است. عمده هزینه واقعیسازی قیمت بنزین از گروه برخوردار جامعه تامین میشود. فرضا اگر قیمت بنزین به ۲ هزار تومان برسد، تقریبا گروه ثروتمند اگر بخواهد به همان مقدار قبل مصرف کند، باید بیش از ۴ میلیون تومان هزینه اضافه بپردازد و گروه فقیر ۹۰ هزار تومان؛ در نتیجه منابع جدید دولت از جناح اقشار ثروتمند جامعه تامین میشود. ضمن اینکه دولت به ازای هر خانوار ثروتمند(گروه پانزدهم) بیش از ۴ میلیون تومان منبع جدید میگیرد که میتواند با پرداخت تنها ۵ درصد آن به خانوار گروه اول(فقیر)، رفاه از دست رفته آنها در اثر افزایش قیمت بنزین را جبران کند.
اثر تورمی بر دهکها
برای بررسی اثر تورمی در مورد سیاست قیمتی بنزین، میتوان دو سناریو را در نظر گرفت؛ در سناریوی نخست فرض میشود که دولت بدون اصلاح نظام یارانه، وضعیت موجود و سیاستهای تورمزای فعلی را برای جبران کسری بودجه ادامه دهد. در این حالت، باید محاسبه شود که وضعیت تورمی، چه میزان به رفاه دهکهای مختلف آسیب میزند؟ برای بررسی این موضوع میتوان شاخصسازی کرد و قیمت خوراکیها را بهعنوان شاخص و بخش پراهمیت سبد مصرفی دهکهای پایین در نظر گرفت. حال اگر دولت سیاستی در پیش گیرد که ۱۰درصد به هزینه خوراکیها افزوده شود، هر دهک متحمل چه هزینهای خواهد شد؟ براساس گزارش بودجه خانوار مرکز آمار (سال ۱۳۹۶)، متوسط انواع هزینههای خوراکی و دخانی سالانه یک خانوار شهری در دهک اول هزینهای، در حدود ۳ میلیون تومان بوده است. درحالیکه این عدد برای دهک دهم، معادل ۱۴ میلیون و ۹۰۰ هزار تومان تخمین زده شده است.
حال اگر ۱۰ درصد به این نوع از هزینهها افزوده شود، دهک اول ۳۰۰ هزار تومان و دهک دهم، نزدیک به یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان فشار بیشتری را متحمل میشوند. اما این کاهش سطح رفاه، چه تناسبی با درآمدهای دهک اول و دهم دارد؟ بر اساس دادههای بودجه خانوار مرکز آمار، درآمد دهک اول در سال ۹۶ معادل ۱۲ میلیون و ۸۹۰ هزار تومان و درآمد دهک دهم برابر با ۸۳ میلیون و ۲۰۰ هزار تومان بوده است. از این رو، افزایش هزینههای خوراکی ۳/ ۲ درصد از درآمدهای دهک اول را میبلعد؛ درحالیکه برای دهک دهم، این عدد ۸/ ۱ درصد است، در نتیجه هرچه قیمت خوراکیها بیشتر افزایش یابد، متضرر اصلی دهک پایین جامعه خواهد بود که رفاه بیشتری را از دست خواهد داد. البته این مقایسه مربوط به سالی است که تورم اقتصاد ایران تک رقمی بوده است و اگر این محاسبات برای سال ۹۷ که جهش تورمی رخ داده، انجام شود، این شکاف بیشتر خواهد بود. اما در سناریوی دوم اگر قیمت بنزین دو برابر شود، به هزینه کدام دهک شوک بیشتری وارد میکند؟ طبعا هر دهکی که مصرف بیشتری دارد، در صورت گرانی بنزین منابع بیشتری را در اختیار دولت خواهد گذاشت. البته که این تورم بر گروههای مختلف کالا و خدمات به شکل مختلفی پخش میشود.
اما برای اینکه اثر دهکها بررسی شود، میتوان بخش «حملونقل» را زیر ذرهبین قرار داد که بیشترین اثر را از افزایش قیمت بنزین میپذیرد. اگر یک رابطه مستقیم برای بخش حملونقل و قیمت بنزین فرض شود، با افزایش ۱۰۰ درصدی قیمت بنزین، هزینه بخش حملونقل نیز رشد ۲ برابری خواهد کرد. برای بررسی اینکه هزینههای حملونقل چه جایگاهی در سبد مصرفی دهکهای مختلف دارند، میتوان به گزارش بودجه خانوار بانک مرکزی مراجعه کرد.
براساس گزارش این بانک از بودجه خانوار در سال ۱۳۹۶، کل هزینه ناخالص سالانه دهک اول معادل ۹ میلیون و ۲۹۲ هزار تومان بوده است؛ درحالیکه این عدد برای دهک دهم (برخوردار) ۱۳۳ میلیون و ۶۶۶ هزار تومان برآورد شده است. اما سهم حملونقل در هزینههای این دهکها به چه صورتی بوده است؟ دهک اول در طول سال ۹۶، بهطور متوسط بابت حملونقل ۳۸۲ هزار تومان هزینه کرده که سهم ۱/ ۴ درصدی از کل هزینهها داشته است.
حال اگر با تورم بنزین، هزینه بخش حملونقل دو برابر شود، هزینه حملونقل برای دهک اول به بیش از ۷۶۴ هزار تومان خواهد رسید. از این رو ۱/ ۴ درصد به کل هزینههای دهک اول در طول سال افزوده خواهد شد، پس مستقیمترین اثرگذاری افزایش قیمت بنزین، ۱/ ۴ درصد رشد هزینهها برای دهک اول است. اما برای دهک دهم این افزایش چه اثری خواهد داشت؟ خانوارهای دهک دهم، برای بخش حملونقل در سال ۹۶ در حدود ۱۹ میلیون و ۷۷۰ هزار تومان هزینه کردهاند. این رقم، سهم ۱/ ۱۵ درصدی از کل هزینههای دهک دهم دارد؛ در نتیجه دو برابر شدن هزینههای حملونقل، به بار هزینههای دهک دهم ۱/ ۱۵ درصد میافزاید. پس افزایش قیمت بنزین و حاملهای انرژی، قاعدتا باید بیشتر به ضرر دهکهای بالای جامعه باشد؛ چراکه سهم حملونقل در سبد مصرفی آنها پررنگتر است. از طرف دیگر جبران رفاه از دست رفته دهک اول(معادل ۳۸۲ هزار تومان برای هر خانوار)، با تخصیص یارانهای به مقدار ۳۲ هزار تومان در ماه قابلجبران است.
تجربه کشورهای اقتصاد آزاد
بنیاد هریتیج هر سال ردهبندی کشورها با توجه به آزادی اقتصادی را منتشر میکند. آزادی اقتصادی از سنتهای لیبرالیسم کلاسیک و لیبرتارینیسم برمیخیزد و یکی از اصول مهم در ارزیابی توسعهیافتگی اقتصاد کشورهاست. کشورهای برتر این شاخص وضعیت خوبی در تجارت آزاد، قواعد مالی آزاد و مقرراتزدایی دارند. کشورهای هنگکنگ، سنگاپور، نیوزیلند، سوئیس، استرالیا و ایرلند در صدر جدول شاخص آزادی اقتصادی هستند. این کشورها با آزادسازی اقتصادی توانستند رفاه مردم کشورشان را به سطح مطلوبی برسانند و برخلاف ادعای مخالفان آزادسازی اقتصاد با بالا بردن درآمد سرانه و سر ریز کردن آن وضعیت زندگی را به سطح بالاتری ببرند. مقایسه درآمد سرانه تمامی این کشورها با ایران شکافی بزرگ را نشان میدهد.
سیاستهای قیمتی: نگاهی به سیاست این کشورها به تخصیص یارانه برای انرژی و قیمتگذاری دستوری، نشان میدهد این کشورها در راستای سیاستهای آزادسازی اقتصادی حرکت کرده و یارانههای خود را به بخشهای حیاتی و پایهای اختصاص دادهاند. دولت هنگکنگ کنترل قیمتی بسیار پایینی را اجرا میکند و تنها در بخشهایی مانند اجاره بخش مسکونی دست به اقدامات تنظیمی زده است. این کشور در سال ۲۰۱۸ اعلام کرده است که تحقیقاتی روی افزایش یارانه بخش حمل و نقل انجام خواهد داد. سنگاپور نیز یارانههای خود را در زیرساختهای مسکن، حملونقل و مراقبتهای بهداشتی متمرکز ساخته است. دولت سوئیس در قیمتگذاری دخالتی نمیکند مگر اینکه قیمتگذاری انحصاری در بازار را کشف کند.
دولت استرالیا حتی قصد حذف یارانههای بخش انرژی بادی و خورشیدی را در سال ۲۰۲۰ دارد. در ایرلند نیز یارانهها به بخش کشاورزی و کنترل اجارهها اختصاص دارد. تمامی این کشورها یارانههای خود را به بخشهای اصلی اقتصاد اختصاص دادهاند و یارانه را صرف مصرف روی حاملهای انرژی نکردهاند و به جای آن با سیاستهای مناسب اقتصادی و تقویت تولید و افزایش درآمد کشور، رفاه را به صورت «حقیقی» و «پایدار» افزایش دادهاند.
مخالفان آزادسازی اقتصاد با در نظر نگرفتن این شاخصها کشور را در وضعیت جنگ اقتصادی میدانند و به این بهانه اجرای این سیاستها را حداقل در مقطع کنونی جایز نمیدانند، اما با مروری مختصر بر سیاستهای اقتصادی در نیم قرن گذشته میتوان به این نتیجه رسید که در بر همان پاشنه همیشگی چرخیده و برآیند این سیاستها حاکی از آزادسازی اقتصادی نبوده است. سرکوب همیشگی قیمت ارز، پرداخت یارانههای هنگفت برای حاملهای انرژی و کنترل قیمتها در این سالها تنها به جیب رانتجویان و طبقات بالای جامعه رفته است. این هزینهها تمرکز دولت را از سرمایهگذاری در بخشهای پایهای مانند مراقبتهای بهداشتی، حملونقل عمومی به پرداخت یارانههای پنهان و نا کارآی کنونی منحرف کرده است. اما سیاستهای اجرا شده در کشورهای مبتنی بر اقتصاد آزاد، چه نتایجی را برای شهروندان به دنبال داشته است؟
مقایسه درآمد و رفاه سرانه: درآمد سرانه در کشورهایی که سیاستهای اقتصاد آزاد را پیاده کردهاند در سطح قابل توجهی قرار دارد. مرکز آمار ایران تولید ناخالص داخلی (به قیمت جاری) در سال ۹۷ را ۲۰۰۰ هزار میلیارد تومان اعلام کرد. اگر تولید ناخالص داخلی را با دلار ۴۲۰۰ تومانی محاسبه کنیم، GDP ایران در حدود ۴۷۶ میلیارد دلار خواهد بود. با این اوصاف تولید سرانه داخلی اسمی در ایران در حدود ۶ هزار دلار خواهد بود. این در حالی است که میانگین قیمت دلار در بازار آزاد(طبق آمار رسمی بانک مرکزی) در سال گذشته بیش از ۱۰ هزار تومان بوده است؛ با این حساب تولید سرانه به حدود ۲۵۰۰ دلار میرسد.
اما اگر همان دلار ۴۲۰۰ تومانی ملاک باشد، تولید ناخالص داخلی سرانه ایران در قیاس با کشورهای اقتصاد آزاد در چه جایگاهی قرار میگیرد؟ در بین کشورهای سنگاپور، هنگکنگ، نیوزیلند، سوئیس، استرالیا و ایرلند، کمترین تولید سرانه متعلق به نیوزیلند (معادل ۴۳ هزار دلار) است؛ یعنی بیش از ۷ برابر ایران. در حقیقت هر نیوزیلندی به اندازه ۷ ایرانی درآمد دارد. درآمد سرانه سنگاپور معادل ۱۰ نفر ایرانی است.
تولید ناخالص داخلی این کشورها با وجود جمعیت به مراتب کمتر از ایران، بیشتر از تولید ناخالص داخلی ایران است. GDP استرالیا با وجود جمعیت ۲۴ میلیون نفری در حدود ۱۳۰۰ میلیارد دلار است که بیش از ۲برابر تولید ناخالص داخلی کشور ما با ۸۰ میلیون جمعیت است. این یعنی اینکه حتی اگر جمعیت کشورمان به یک سوم هم تقلیل یابد، باز هم درآمد سرانه هر ایرانی به استرالیاییها نخواهد رسید.
شاخص رفاهی که میتواند وضعیت رفاهی ایران با کشورهای زیرمجموعه کشورهای اقتصاد آزاد را مقایسه کند، شاخص تولید ناخالص داخلی سرانه(ppp) است که برابری قدرت خرید را لحاظ میکند. در واقع در این شاخص، علاوه بر تولید ناخالص داخلی، قدرت خرید مردم و ارزش یک سبد مشخص از کالاها و خدمات در کشورها مقایسه میشود. براساس دادههای بانک جهانی (مربوط به سال ۲۰۱۷ میلادی) درآمد سرانه (ppp) ایران معادل ۸/ ۲۰ هزار دلار بوده؛ درحالیکه این عدد برای سنگاپور بیش از ۹۴ هزار دلار بوده است. در واقع وضعیت رفاهی هر ایرانی، کمتر از یک چهارم سطح رفاهی هر سنگاپوری بوده است. در بین کشورهای با اقتصاد آزادی بالا، نیوزیلند در حد پایین این شاخص قرار دارد که تولید سرانهاش معادل ۷/ ۴۰ هزار دلار و ۲ برابر ایران است.
در حقیقت با همه یارانههایی که توزیع میشود، رفاه ایرانیها نصف نیوزیلند است. البته این آمار مربوط به سال ۲۰۱۷ است که پس از آن اقتصاد ایران با شوک ارزی و تورمی مواجه شد و سطح رفاه به شدت نزول یافت. اگر آمارهای سال ۲۰۱۸ توسط بانک جهانی منتشر شود، احتمالا فاصله ایران با کشورهای دارای اقتصاد آزاد عمیقتر نیز شده است. نکته اینجاست که وضعیت رفاهی تصویر شده مربوط به کشورهایی است که شاخص آزادی اقتصادی بالایی دارند و کشورهای پیشرو در اجرای مبانی اقتصاد آزاد هستند. دادههای مربوط به این کشورها ثابت میکند که رفاه در این کشورها وضعیت بسیار بهتری از کشوری دارد که در آن مبانی اقتصاد آزاد به چالش کشیده میشود. ممکن است در این کشورها نیز عدهای فقیر وجود داشته باشند؛ اما وضعیت متوسط شهروندان این کشورها، از وضعیت متوسط مردم ایران، از نظر اقتصادی فاصله قابلتوجهی دارد. حال باید انتخاب کنیم که یا از آزمون تجربه شده تاریخ بشر درس میگیریم یا مسیر طیشده را با فرمان قبلی ادامه خواهیم داد.
دنیایاقتصاد
به گزارش برترین ها، چاد سویتاویژ که مطالعهای بزرگ را روی فرهنگ عمومی موسیقی در ایالات متحده انجام داده است میگوید: «فرهنگ آمریکا عاشق عشق است». بعد از بررسی ترانههای محبوب در دو دوره زمانی مختلف، او دریافت که بیش از ۵۰ درصد آهنگهای کلاسیک و پرطرفدار در مورد عشق و روابط عاشقانه بوده است در حالی که این عدد برای آهنگهای مدرنتر به ۶۰ درصد افزایش یافته است.
اما عشق و عاشقی تنها مختص یک کشور یا قومیت خاص نیست و عشق را میتوان یک زبان بین المللی و نیرویی قدرتمند نامید. عشق میتوان جادو کند و البته پیچیده باشد. به همین دلیل است که بسیاری از افرادی که از یک خاندان سلطنتی هستند عاشق دختر یا پسری بدور از جایگاه و رتبه اجتماعی خود شده و به خاطر آنها از القاب و جایگاههای سلطنتی خود میگذرند. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با داستان برخی از این چهرههای مشهور آشنا کنیم.
شاه کارول دوم، رومانی
شاه کارول دوم، پسر ارشد شاه فردیناند اول، پادشاه رومانی، بعد از مرگ عموی بزرگش در سال ۱۹۱۴ به مقام ولیعهدی رسید. واقعیت این بود که او زندگی پر از رسوایی داشت. در سال ۱۹۱۸، کارول با جین ماری «زیزی» لامبرینو که دختر یک افسر ساده بود ازدواج کرد. اگر چه زیزی از یک خانواده دون پایه و معمولی بود، اما ازدواج او و ولیعهد کاملاً قانونی انگاشته میشد. بعدها کارول و لامبرینو از هم جدا شده و ولیعهد با زنی از طبقهای بالاتر به نام هلن که دختر پادشاه یونان بود ازدواج کرد. اما این ازدواج نیز پایان خوشی نداشته و کارول با یک زن یهودی ماجراجو به نام ماگدا لوپسکیو وارد رابطه شد. در سال ۱۹۲۵، کارول از تمامی حقوق خود به عنوان ولیعهد محروم شده و تبعید گردید. علیرغم حذف شدن او در زنجیره پادشاهی رومانی، کارول در سال ۱۹۳۰ به مقام پادشاهی رومانی رسید، اما ۱۰ سال بعد مجبور به استعفا شده و بار دیگر به تبعید فرستاده شد. کارول و لوپسکیو در سال ۱۹۴۷ با هم ازدواج کرده و تا زمان مرگ کارول در کنار هم ماندند.
شاه ادوارد هشتم، بریتانیا
در رسوایی بزرگی که برای دههها خاندان سلطنتی بریتانیا را تحت تاثیر قرار داده و مسیر تاریخ را تغییر داد، شاه ادوارد هشتم در سال ۱۹۳۶ به خاطر ازدواج با والیس سیمپسون که یک زن بیوه آمریکایی بود از تمامی عناوین و حقوق سلطنتی خود دست کشید. تنها چند ماه از پادشاهی ادوارد میگذشت که در یک اعلان عمومی تصمیم خود را به گوش مردم بریتانیا رساند. او در یک پیام رادیویی که در سراسر قلمرو بریتانیا منتشر شد چنین گفت: «ادامه به دوش کشیدن بار سنگین مسئولیت و انجام وظایف پادشاهی بدون کمک و حمایت زنی که عاشق او هستم را غیر ممکن میبینم». روز بعد، برادر کوچکتر ادوارد، شاهزاده آلبرت، به عنوان پادشاه جدید کشور انتخاب شده و عنوان شاه جرج ششم را بدست آورد. علیرغم این آبروریزی، جرج برادر خود را دوک ویندسور نامیده و در ژوئن ۱۹۳۷ ازدواج سیمپسون و ادوارد رسمی شد. اگر چه رابطه او با خانواده اش هیچگاه شبیه قبل نشد، اما شاه پیشین و همسرش تا زمان مرگ ادوارد در سال ۱۹۷۲ در کنار یکدیگر ماندند.
شاهزادههای سوئدی
در فوریه ۱۹۴۶، کارل یوهان، شاهزاده سوئدی، تصمیم گرفت که از عنوان سلطنتی خود دست کشیده تا بتواند با یک روزنامه نگار به نام کرستین ویژکمارک ازدواج کند. وقتی که از ویژکمارک در مورد جایگاه اجتماعی معمولی اش سوال شد او چنین جواب داد: «دقیقاً نمیدانم این سوال به چه معنی است» و شوهر سابقاً شاهزاده اش بلافاصله پاسخ داد: «من هم نمیدانم». اما کارل یوهان که بعدها نامش به کارل برنادوت تغییر کرد تنها فرد در خاندان سلطنتی سوئد نبود که برای عشق از جایگاه اجتماعی و پادشاهی گذشت. یکی از عموهای کارل نیز همین کار را در سال ۱۸۸۸ انجام داده بود. پسر عموی کارل، لنارت، نیز در سال ۱۹۳۲ به خاطر عشق از جایگاه اجتماعی اش گذشت. تنها دو سال پس از ازدواج لنارت، سیگاورد که برادر کارل بود نیز برای ازدواج با یک زن معمولی از حقوق سلطنتی خود دست کشید. برادر دیگر آن ها، برتیل، نیز پس از سه دهه رابطه عاشقانه با یک زن معمولی بالاخره در سال ۱۹۷۶ با او ازدواج کرد. ظاهراً خاندان سلطنتی سوئد همگی بسیار رمانتیک هستند. اگر چه ویژکمارک در اواخر دهه ۱۹۸۰ درگذشت، اما کارل یک بار دیگر عاشق شده و سال بعد با کنتس گونیلا مارتا لوییز واشتمیستر ازدواج کرد.
شاهزاده فیلیپ
شاهزاده فیلیپ اگر چه در خاندان سلطنتی بدنیا آمده بود، اما اگر میخواست با الیزابت دوم که قرار بود ملکه شود ازدواج کند باید از عناوین سلطنتی خود چشم پوشی میکرد. بدین ترتیب اگر چه فیلیپ پسرعموی دور همسر کنونی اش، ملکه الیزابت دوم، است، اما او را از اشخاص دارای حقوق سلطنتی در بریتانیا نمیدانند. فیلیپ نتیجه ازدواج شاهزاده اندرو یونان و دانمارک و پرنسس آلیس بود. برای ازدواج با ملکه الیزابت که آن زمان هنوز به عنوان ملکه دست نیافته بود، او باید شهروند بریتانیا میشده و از حق خود به عنوان وارث سلطنت یونان و دانمارک میگذشت. با قبول این فداکاری، فیلیپ او نام خانوادگی مادرش، مونت بتن، را پذیرفت. درست قبل از ازدواج او و ملکه الیزابت، او القاب جدیدی در خاندان سلطنتی بریتانیا دریافت کرد: شوالیه گارتر، بارون گرینویچ، ارل مریونث و دوک ادینبورو. او همچنین نقش ندیم و همراه همیشگی ملکه را داشت که در ابتدا برای او ناخوشایند بود، اما رابطه این دو هنوز هم برقرار باقی مانده است.
پرنسس آتسوکو
در اکتبر ۱۹۵۲، پرنسس آتسوکو، دختر ۲۱ ساله امپراطور هیروهیتو در ژاپن، با یک کشاورز ساده ۲۵ ساله به نام تاکاماس ایکدا ازدواج کرد. در آن زمان پرنسس مجبور بود برای انجام این ازدواج از حقوق سلطنتی خود دست بکشد. علاوه بر از دست دادن عنوان سلطنتی، او دیگر نمیتوانست مقرری سلطنتی خود که حدود ۱.۸۰۰ دلار بود را نیز دریافت نماید. شاید این رقم در روزگار کنونی چیزی نباشد، اما برای ژاپنیهایی که در اوایل دهه ۱۹۵۰ زندگی میکردند رقمی بسیار هنگفت بود. بدین ترتیب به نظر میرسد که از دیدگاه آتسوکو، عشق بسیار ارزشمندتر از پول وجایگاه اجتماعی بوده است. علیرغم ازدواج او با مردی خارج از خاندان سلطنتی، ۳۰ نفر از اعضای خاندان امپراطوری ژاپن در مراسم ازدواج آتسوکو شرکت داشتند، اما امپراطور هیروهیتو در مراسم عروسی دخترش حضور نیافت. البته دلیل این عدم حضور موافق نبودن با ازدواج دخترش نبود بلکه آن زمان امپراطور به دلیل سرماخوردگی شدید در بستر به سر میبرد.
پرنسس یوبولراتانا
پرنسس یوبولراتانا در خاندان سلطنتی تایلند به دنیا آمد و فرزند اول بهومیبال آدولیادج و سیریکیت کیتیاکارا به عنوان پادشاه و ندیمه سابق ملکه که بعدها خود لقب ملکه مادر را بدست آورد به شمار میرفت. بعدها یوبولراتانا برای تحصیل در موسسه تکنولوژی ماساچوست و سپس دانشگاه کالیفرنیا به ایالات متحده نقل مکان کرد. در طی حضور در بوستون، پرنسس یوبولراتانا با یک مرد آمریکایی به نام پیتر ینسن آشنا شده و شیفته او گردید. این اتفاق در سال ۱۹۷۲ رخ داد و آن زمان یک رسوایی بزرگ برای خاندان سلطنتی تایلند به شمار میآمد، اما پرنسس داستان ما مشتاقانه از حقوق سلطنتی خود دست کشیده و با ینسن ازدواج کرد. این اتفاق باعث شد که خانواده اش او را طرد کنند اگر چه در نهایت خانواده اش با او آشتی کردند. اما داستان عاشقی یوبولراتانا و ینسن در سال ۱۹۹۸ به پایان رسید زمانی که این دو با داشتن سه فرزند از هم جدا شده و پرنسس با فرزندانش به تایلند بازگشت.
شاهزاده فریزو
شاهزاده فریزو که روزگاری با لقب «شاهزاده باهوش» شناخته میشود فرزند ملکه بئاتریس هلند بود. این شاهزاده هلندی به خاطر تحصیلاتش در دانشگاههای معتبر آمریکایی و هلندی به عنوان یک شاهزاده باهوش و نابغه شناخته میشد. اگر چه او ولیعهد بود، اما به خاطر زنی به نام مابل ویس اسمیت از تمامی حقوق سلطنتی خود گذشت و ظاهراً خاندان سلطنتی هلند نیز هیچ مشکلی با این رابطه نداشتند، زیرا ملکه نیز شیفته این زن شده بود. تنها بعد از افشای رابطه فریزو با کلاس بروینزما، قاچاقچی معروف مواد مخدر، بود که روابط عاطفی ولیعهد سابق به چالش کشیده شد. اما حتی با مخالفت پارلمان نیز فریزو و اسمیت با هم ازدواج کردند. پس از آن بود که اگر چه این دو لقب سلطنتی شاهزاده و پرنسس را داشتند، اما فریزو بلافاصله جایگاه خود به عنوان ولیعهد را از دست داد.
پرنسس سایاکو
در نوامبر ۲۰۰۵، پرنسس سایاکو از خاندان سلطنتی ژاپن، که تنها دختر امپراطوری آکیهیتو و همسرش میچیکو بود برای ازدواج با یک مرد معمولی به نام یوشیکی کورودا که یک برنامه ریز شهری بود از تمامی حقوق و عناوین سلطنتی خود گذشت. تمامی خاندان سلطنتی ژاپن در مراسم عروسی این دو که در هتلی در توکیو برگزار شد حضور یافتند. اگر چه شاید این حرکت را نشان دهنده رضایت والدین پرنسس سایاکو از ازدواج دخترشان بدانید، اما واقعیت این است که آنها چاره دیگری نداشتند، زیرا بر اساس قوانین خاندان سلطنتی ژاپن، والدین باید در مراسم ازدواج فرزندانشان حضور داشته باشند. علاوه بر گذشتن از عنوان سلطنتی، پرنسس سایاکو از یک مقرری قابل توجه نیز گذشت تا بتواند با مرد رویاهایش ازدواج کند.
پرنسس آیاکو
پرنسس آیاکو، دختر ۲۸ ساله، شاهزاده هیساکو و شاهزاده تاکامودو، در اکتبر ۲۰۱۸ با کارمند یک کمپانی فعال در حوزه کشتیرانی به نام کی موریا ازدواج کرد. علیرغم حضور دوستان و خانواده پرنسس در این مراسم ازدواج، اما آن روز برای عروس و داماد روز تلخی نیز بود، زیرا آیاکو نیز مانند سایاکو باید از حقوق خود در خاندان سلطنتی ژاپن دست میکشید. بر اساس قانونی که در خاندان سلطنتی ژاپن وجود دارد، دست کشیدن از عنوان تنها مختص دختران و زنان خانواده میشود. به محض ازدواج با مردی که پیشینه خانوادگی سلطنتی ندارد، پرنسسهای ژاپنی، عناوین، جایگاه و مقرریهای خود را از دست خواهند داد. البته دولت ژاپن مبلغی در حدود یک میلیون دلار به پرنسس سابق اعطا کرده تا بتواند هزینههای زندگی خود در آینده را تامین نماید.
پرنسس ماکو
پرنسس ماکو نیز جدیدترین عضو خاندانهای سلطنتی جهان است که به خاطر عشق از تمامی حقوق سلطنتی خود گذشت. اگر چه ماکو از قبل برای دست کشیدن از جایگاه خود و ازدواج با یک مرد معمولی به نام کی کومورو در اواخر سال ۲۰۱۸ برنامه ریزی کرده بود، اما این زوج در نهایت ازدواج خود را تا سال ۲۰۲۰ به تعویق انداختند. شاید فکر کنید که او این کار را به خاطر تردید در مورد دست کشیدن از جایگاه خانوادگی اش کرده باشد، اما اینطور نیست. این دو گفته اند که تصمیمشان برای به تعویق انداختن ازدواج تنها به این خاطر بود که هنوز به اندازه کافی بالغ و عاقل نیستند. ماکو، ۲۶ ساله در این باره چنین گفته است: «می خواهم در مورد ازدواج عمیقتر و درستتر فکر کنم و وقت بیشتری برای آماده شدن برای ازدواجمان و پس از آن در نظر بگیرم». بعد از ازدواج، پرنسس ماکو نیز به دیگر شاهزادگان ژاپنی خواهد پیوست که به خاطر عشق از عناوین و جایگاه سلطنتی خود گذشته اند مگر این که به این زودی قوانین ژاپن در این باره تغییر کند.
امیر عابدینی در گفت و گو با ایرانورزشی، درباره انتخاب سرمربی صحبت و تأکید میکند که اگر جای مدیران پرسپولیس بود، پای سرمربی را به تهران میکشاند و هرگز به استانبول سفر نمیکرد.
پیگیر ماجراهای انتخاب سرمربی پرسپولیس هستید؟
من از ظریق اینستاگرام، تلگرام و برخی برنامههای ورزشی اخبار را پیگیری میکنم. در یکی از برنامهها، آنقدر قاطعانه درباره قرارداد یحیی با پرسپولیس صحبت کردند که فکر کردم همه چیز تمام شده است اما در نهایت دیدیم که گلمحمدی به مشهد رفت و کارش را در پدیده آغاز کرد.
پرسش ما این است که مگر پروسه انتخاب سرمربی باید اینقدر طولانی شود؟
اگر کسی بپرسد که آیا در فوتبال رشد کردهاید یا نه، باید بگوییم بله. از نظر بازیکن، مربی و تدارکات فوتبال ایران پیشرفت کرده اما در بخش مدیریت ستادی نه. بخصوص باشگاههای بزرگی چون استقلال و پرسپولیس که اجازه ندادند در زمینه مدیریت رشد کنند. الان در پرسپولیس چنین ماجرایی را میبینیم. افرادی برای مدیریت در این باشگاه گزینش میشوند که با خط و خطوط بخوانند، بلهقربان بگویند و کلمه چشم از دهانشان نیفتد. اینها را بدون پیشینه و تخصص در رأس کار میگذاریم و نتیجهاش این میشود که میبینید.
یعنی فقط تخصص در مدیریت باعث بهوجود آمدن این شرایط بحرانی در پرسپولیس شده؟
صد در صد. چند سوال از شما دارم. آیا برای اینها اعتقاد به هویت باشگاه مهم است؟ آیا بلدند کار اقتصادی بکنند؟ میدانند هماهنگی یعنی چه؟ جایگاه هوادار را میشناسند؟ جواب را خودم میدهم. نه، هیچیک از اینها را نمیدانند و آنوقت باید بیایند و راجع به کادرفنی تصمیم بگیرند. در ۳ سال گذشته، هر مدیری آمد و رفت، پرسپولیس قهرمان ماند. فکر میکنید چرا؟ چون برانکو حضور داشت و بازیکنان خوبی را برای بازی در پرسپولیس جذب کرد. باشگاه ۳ سال روی بستر قهرمانی خوابید و جامها را بهدست آورد. یک جا اما این مدیران کوتاهی میکنند و برانکو جدا میشود. حالا باید سازماندهی کنند اما چون مدیریت هزینه هستند، فکرشان به جایی نمیرسد. اینجاست که مشخص میشود تهی هستند و به دلایل خاص روی صندلی مدیرعاملی نشستهاند.
مثلا چه دلایلی؟
چون خیلی راحت از کلمه چشم استفاده میکنند. اینها نمیتوانند جلوی صدا و سیما بایستند و حق باشگاه را بگیرند. میدانید چرا؟ چون دستور میگیرند که صدا و سیما را بیخیال شوید. اینها باید با اسپانسر خاص قرارداد ببندند، میدانید چرا؟ چون به آنها دیکته میشود که چه کسی اسپانسر باشد.
اما بهترین مدیریت هم نمیتواند در این فضا صددرصد موفق باشد؟ این را میپذیرید که اوضاع آرام نیست؟
آرام یعنی بلهقربان؟ اینکه مدیریت نیست. پرسپولیس و حتی استقلال فراز و نشیبهای فراوانی را تجربه کردهاند اما خوب میتوانند از بحران خارج شوند. هوادار، این تیمها را از بحران خارج میکند و در بدترین شرایط به فریاد آنها میرسد.
در این شرایط، مدیران پرسپولیس به ترکیه رفتهاند تا با گزینهها مذاکره کنند. چند تن از اعضای هیاتمدیره نیز در این سفر، ایرج عرب را همراهی میکنند. آیا لازم بود آنها هم به ترکیه بروند؟
در مذاکره با مربی خارجی باید از یک حقوقدان استفاده شود که روی قوانین فیفا تسلط داشته باشد. یکی از گرفتاریهای ما این است که از حقوقدان استفاده نمیکنیم. به جز حقوقدان، مدیرعامل و ذیحساب باشگاه باید در مذاکره باشند. بقیه اگر میروند برای گردش و تفریح میروند. ایرج عرب برای نفر دوم و سوم خوب است اما نفر اول و مدیرعامل نه. متأسفانه اما او در این پست حساس حضور دارد.
اگر شما جای عرب بودید، برای مذاکره به ترکیه میرفتید؟
اگر من بودم هرگز نمیرفتم و میگفتم آقای مربی به ایران بیاید و با شرایط آشنا شود. سرمربی خارجی باید ابتدا وارد ایران شود، باشگاه و زمین را ببیند و بعد قرارداد همکاری امضا شود. اگر شأنش پایین میآید از همین تهران باید به او اعلام کنند خداحافظ. اگر مربی دوست دارد در ایران کار کند، باید به تهران سفر کند و این اصلا قابل قبول نیست که مذاکره در کشوری دیگر انجام شود.
در این اوضاع بحرانی، گفته میشود هزینه چند صد میلیونی شده تا مدیران به ترکیه بروند.
من نگران این اعداد نیستم، فقط ایکاش هزینه سرمربی را میدادند، بلیت رفت و برگشت میگرفتند و میگفتند تو بیا. با این کار، اگر ۲ روز میشد ۳ روز، دیگر دغدغهای نداشتند. مگر ایویچ به تهران نیامد؟ مگر استانکو نیامد؟ مگر بلاژویچ نیامد؟ یادم هست وقتی پیشنهاد ایویچ را به صفایی فراهانی دادیم، ۲ روز وقت خواست تا شرایط را بررسی کند. وقتی پسندید از ایویچ دعوت کرد تا به ایران سفر کند. ایویچ آمد، توافق کرد و گفت چند روز به کشورم بروم تا چمدانم را جمع کنم. او از فدراسیون خواست در این مدت بخشی از قراردادش را هم پرداخت کنند که این اتفاق افتاد و او در بازگشت به تهران کارش را آغاز کرد. نوع رفتار آدمهای حرفهای مشخص است. مربی خارجی باید بیاید، کنفرانس بگذارد، با رسانهها صحبت کند و ببیند کارش سخت است یا آسان. آیا الان رسانهها باید به ترکیه بروند تا مربی بداند باید در چه جوی کار کند؟
اگر شما مدیرعامل پرسپولیس بودید، مربی ایرانی انتخاب میکردید یا خارجی؟
همان کاری که همیشه میکردم.
مربی خارجی؟
بله اما کار را نمیخواباندم و کریم باقری را بهعنوان مربی بالای سر تیم میگذاشتم. حتی به آقا کریم ابلاغ میکردم که برو تیم را ببند و هر که را میخواهی جذب کن. باقری در این وضعیت بهتر از هر فرد دیگری میداند کدام بازیکنان به کار پرسپولیس میآیند و کدامیک نه. با این راهکار، هم پرسپولیس زمان را از دست نمیداد، هم بازیکن جدید جذب میکرد و هم مدیریت در آرامش کار خود را انجام میداد.
امیر اسدی